دلم تنگ است...
دلم تنگ است...
نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی...
پریشان حالم و بی تاب می گریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست...
نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من...
به دنبال تو همچون کودکی هستم
و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را که شاید اندکی آرام گیرد دل...
دلم تنگ است...
و تنهایم و تنهایی به لب می آورد جانم...
بیا تا با تو گویم از هیاهوی غریب دل که بی پروا...
تلنگر می زند بر من و می گوید به من نزدیک نزدیکی...
به دنبال تو می گردم به سویت پیش می آیم...
چه شیرین است پر از احساس یک خوشبختی نابم...
پر از امید سبز خواب دیدارم و می خوام که نامت رو به لوح سینه بنگارم
و نجوایی کنم در دل و گویم تا ابد :
دوستت دارم...
نمی دانم ز تنهایی پناه آرم کدامین سوی...
پریشان حالم و بی تاب می گریم و قلبم بی امان محتاج مهر توست...
نمی دانی چه غمگین رهسپار لحظه های بی قرارم من...
به دنبال تو همچون کودکی هستم
و معصومانه می جویم پناه شانه هایت را که شاید اندکی آرام گیرد دل...
دلم تنگ است...
و تنهایم و تنهایی به لب می آورد جانم...
بیا تا با تو گویم از هیاهوی غریب دل که بی پروا...
تلنگر می زند بر من و می گوید به من نزدیک نزدیکی...
به دنبال تو می گردم به سویت پیش می آیم...
چه شیرین است پر از احساس یک خوشبختی نابم...
پر از امید سبز خواب دیدارم و می خوام که نامت رو به لوح سینه بنگارم
و نجوایی کنم در دل و گویم تا ابد :
دوستت دارم...
۱۱.۴k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.