عشقجنایت
#عشق_جنایت 🔪
پارت40
ویو صبح:
یِنا از خواب پاشدم که یکی اومد تو اتاق.....
جینو:کصکش بلند شو
هیونگ:سلام مامانی
یِنا:سلام
بچه ها کجان؟
جینو:امشب تولد جیمینه ها
یِنا:واقعا؟
جینو:اری
یِنا:خوب ساعت چنده؟
جینو:ساعت 2
یِنا:یا علیییییییییییییییییییییییییییییییییییی(داد)
زودتر بیدارم میکردی
جینو:دلمون نیومد
یِنا:گوه بخورم دلمون نیومد(آخر اداشو در میاره)
یِنا:سریع بلند شدم و رفتم سمت حموم و یه حموم خوب و درست انجام شد و اومدم بیرون موهام و خشک کردم و لباس پوشیدم رفتم پایین.....
لیا:چه عجب
یِنا:خیلی خسته بودم
لیا:تولد جیمین شی هااااا
یِنا:مودونم نمیخوای تولد بگیری؟
لیا:احتمالا
یِنا:آها اوک
جیمین:تولدی لازم نیست
لیا:خوب تولد دوره هم که لازمه؟
جیمین:این و دوست دارم(لبخند)
پرش زمانی به ساعت 6:
یِنا:بچه ها کیک حاضره فقدر خامه کشی باید کنیم.....
تهیونگ:خامه نداریم که
لیا:ای من ریدم دهتتتتتتتت
یِنا:آنقدر گوه نخور
لیا:من تو رو نمیخورم
یِنا:من تولیدت میکنم(😎)
لیا:گی خوار
یِنا:(😐)
لیا:بلخره(خنده)
یِنا:امشب دوست داشتم آخر شب بریم بیرون
لیا:تولد جیمین و بگیریم پسرا رو بپیچونیم.....
جینو:درباره چی حرف میزنین؟
میا:تو زر نزن این و تموم کن
جینو:کصکش(😐)
یِنا:داشتیم میگفتیم چقدر کیومرثی(خنده)
لیا:(خنده)
لیا:خلاصه شوگا رفت خامه گرفت آورد و ما کیک و بقیه خوراکی ها رو چیدیم رو میز و رفتیم لباس بپوشیم تا عکس بگیریم و بخوریممممم......
لیا:دخترا بیاین عکس بگیریم
یِنا:اومدیم
(عکس گرفتن)
بعد شروع کردیم به خوردن خوراکی و کیک
یِنا:خیلی خوشمزه بود
پسرا:شب بخیر
دخترا:چی شد؟
تهیونگ:خوابمونه
یِنا:برو بخواب فدات شم
(پسرا رفتن خوابیدن)
لیا:بریم
جینو:بریم
(دخترا با لباس لختی رفتن بار)
ویو رسیدن به بار:
لیا:بیا بریم دیگه
یِنا:بزار ببینم پسرا دنبالمون نیستن
لیا:آخه کجا میخوان بیان خوابیدن....
جینو:بیا ده
میا:اگه دعوایی چیزی شد من هستما
دخترا:باش
ادامه دارد:-)
پارت40
ویو صبح:
یِنا از خواب پاشدم که یکی اومد تو اتاق.....
جینو:کصکش بلند شو
هیونگ:سلام مامانی
یِنا:سلام
بچه ها کجان؟
جینو:امشب تولد جیمینه ها
یِنا:واقعا؟
جینو:اری
یِنا:خوب ساعت چنده؟
جینو:ساعت 2
یِنا:یا علیییییییییییییییییییییییییییییییییییی(داد)
زودتر بیدارم میکردی
جینو:دلمون نیومد
یِنا:گوه بخورم دلمون نیومد(آخر اداشو در میاره)
یِنا:سریع بلند شدم و رفتم سمت حموم و یه حموم خوب و درست انجام شد و اومدم بیرون موهام و خشک کردم و لباس پوشیدم رفتم پایین.....
لیا:چه عجب
یِنا:خیلی خسته بودم
لیا:تولد جیمین شی هااااا
یِنا:مودونم نمیخوای تولد بگیری؟
لیا:احتمالا
یِنا:آها اوک
جیمین:تولدی لازم نیست
لیا:خوب تولد دوره هم که لازمه؟
جیمین:این و دوست دارم(لبخند)
پرش زمانی به ساعت 6:
یِنا:بچه ها کیک حاضره فقدر خامه کشی باید کنیم.....
تهیونگ:خامه نداریم که
لیا:ای من ریدم دهتتتتتتتت
یِنا:آنقدر گوه نخور
لیا:من تو رو نمیخورم
یِنا:من تولیدت میکنم(😎)
لیا:گی خوار
یِنا:(😐)
لیا:بلخره(خنده)
یِنا:امشب دوست داشتم آخر شب بریم بیرون
لیا:تولد جیمین و بگیریم پسرا رو بپیچونیم.....
جینو:درباره چی حرف میزنین؟
میا:تو زر نزن این و تموم کن
جینو:کصکش(😐)
یِنا:داشتیم میگفتیم چقدر کیومرثی(خنده)
لیا:(خنده)
لیا:خلاصه شوگا رفت خامه گرفت آورد و ما کیک و بقیه خوراکی ها رو چیدیم رو میز و رفتیم لباس بپوشیم تا عکس بگیریم و بخوریممممم......
لیا:دخترا بیاین عکس بگیریم
یِنا:اومدیم
(عکس گرفتن)
بعد شروع کردیم به خوردن خوراکی و کیک
یِنا:خیلی خوشمزه بود
پسرا:شب بخیر
دخترا:چی شد؟
تهیونگ:خوابمونه
یِنا:برو بخواب فدات شم
(پسرا رفتن خوابیدن)
لیا:بریم
جینو:بریم
(دخترا با لباس لختی رفتن بار)
ویو رسیدن به بار:
لیا:بیا بریم دیگه
یِنا:بزار ببینم پسرا دنبالمون نیستن
لیا:آخه کجا میخوان بیان خوابیدن....
جینو:بیا ده
میا:اگه دعوایی چیزی شد من هستما
دخترا:باش
ادامه دارد:-)
- ۲.۹k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط