عشقجنایت
#عشق_جنایت 🔪
پارت 42
(تهیونگ و یِنا رفتن داخل خونه)
لیا:تهیونگ خواهش میکنم ولش کن اصلا ایده من بود باشه؟(نگران)
تهیونگ:دخالت نکنید(داد)
جیمین:بشین
لیا:اخ(نگران)
جیمین:بسه
یِنا:اییییییییییییییییی ولم کن(داد و گریه)
تهیونگ:خفه(عربده)
هیونگ:مامانی(گریه)
یِنا:جینو هیونگ و نزار ببینه(گریه و داد)
جینو:هیونگ من و ببین.....
اشکال نداره بابا و مامانت عاشق همن باشه.....
هیونگ:(گریه شدید)
یِنا:ولم کن روانییییی(گریه)
تهیونگ:گفتم خفه شو(عربده)
(تهیونگ یِنا رو کشون کشون از موهاش گرفت برد تو اتاق شکنجه)
تهیونگ:همین طوری لال باش و به حرفام گوش کن.....
یِنا:(گریه بی صدا)
تهیونگ:کدوم از این شلاقا خوبه؟هوم؟
یِنا:نکن خواهش میکنم(گریه)
تهیونگ:خفه شو(عربده)
جواب من و بده هوم؟
این چطوره؟
درد داره نه پس این خوبه
(و تهیونگ شروع کرد شلاق زدن به صورت محکم به یِنا زد)
یِنا:(جیغ)
لیا:خاک تو سرم نباید اینکار و میکردیم....
میا:(گریه)
جینو:(نگران)
هیونگ:(گریه شدید)
کوک:آروم باش هیونگ
تهیونگ:خوب تموم شد
یِنا:(بی حال)
تهیونگ:چیه چرا حرف نمیزنی؟
یِنا:(سرفه)
تهیونگ:حالت خوبه؟
یِنا:ن(خون بالا میاره)
تهیونگ:یِنا(داد)
تهیونگ:پسرا بیاین کمک(داد)
جیمین:برم بالا(استرس)
لیا:چی شده؟
تهیونگ:یِنا رو بغل کردم و بردمش پایین....
جیمین:(😳)
کوک:چیکارش کردی؟
جینو:ای عوضی چیکارش کردی؟
یِنا یِنا؟(داد)
لیا:یِنا جواب بده(داد و گریه)
یِنا:لیا نف...نفسم....ب...ب.....بالا نمیاد....(سرفه)
لیا:جیمین منم میام
میا:من می مونم خونه مراقب هیونگم
هیونگ:نه من مامانم و میخواممممممم
میا:نه بمون اینجا....
جینو:کوک بیا بریم....
میا و شوگا مراقب هیونگ باشید....
هیونگ:مامانم(گریه)
جینو:خاله فدات شه بمون ما الان میام باشه(نفس نفس)
جینو:سریع رفتیم بیمارستان و تهیونگ رو تخت گذاشتش و بردنش پیش دکتر.....
دکتر:چی شده؟
تهیونگ:(گریه)
دکتر:بزار ببینم خون بالا آورده؟
زدیش؟
تهیونگ:اوهوم(گریه)
دکتر:گلوش.....گلوش......(نگران)
ادامه دارد:-)
پارت 42
(تهیونگ و یِنا رفتن داخل خونه)
لیا:تهیونگ خواهش میکنم ولش کن اصلا ایده من بود باشه؟(نگران)
تهیونگ:دخالت نکنید(داد)
جیمین:بشین
لیا:اخ(نگران)
جیمین:بسه
یِنا:اییییییییییییییییی ولم کن(داد و گریه)
تهیونگ:خفه(عربده)
هیونگ:مامانی(گریه)
یِنا:جینو هیونگ و نزار ببینه(گریه و داد)
جینو:هیونگ من و ببین.....
اشکال نداره بابا و مامانت عاشق همن باشه.....
هیونگ:(گریه شدید)
یِنا:ولم کن روانییییی(گریه)
تهیونگ:گفتم خفه شو(عربده)
(تهیونگ یِنا رو کشون کشون از موهاش گرفت برد تو اتاق شکنجه)
تهیونگ:همین طوری لال باش و به حرفام گوش کن.....
یِنا:(گریه بی صدا)
تهیونگ:کدوم از این شلاقا خوبه؟هوم؟
یِنا:نکن خواهش میکنم(گریه)
تهیونگ:خفه شو(عربده)
جواب من و بده هوم؟
این چطوره؟
درد داره نه پس این خوبه
(و تهیونگ شروع کرد شلاق زدن به صورت محکم به یِنا زد)
یِنا:(جیغ)
لیا:خاک تو سرم نباید اینکار و میکردیم....
میا:(گریه)
جینو:(نگران)
هیونگ:(گریه شدید)
کوک:آروم باش هیونگ
تهیونگ:خوب تموم شد
یِنا:(بی حال)
تهیونگ:چیه چرا حرف نمیزنی؟
یِنا:(سرفه)
تهیونگ:حالت خوبه؟
یِنا:ن(خون بالا میاره)
تهیونگ:یِنا(داد)
تهیونگ:پسرا بیاین کمک(داد)
جیمین:برم بالا(استرس)
لیا:چی شده؟
تهیونگ:یِنا رو بغل کردم و بردمش پایین....
جیمین:(😳)
کوک:چیکارش کردی؟
جینو:ای عوضی چیکارش کردی؟
یِنا یِنا؟(داد)
لیا:یِنا جواب بده(داد و گریه)
یِنا:لیا نف...نفسم....ب...ب.....بالا نمیاد....(سرفه)
لیا:جیمین منم میام
میا:من می مونم خونه مراقب هیونگم
هیونگ:نه من مامانم و میخواممممممم
میا:نه بمون اینجا....
جینو:کوک بیا بریم....
میا و شوگا مراقب هیونگ باشید....
هیونگ:مامانم(گریه)
جینو:خاله فدات شه بمون ما الان میام باشه(نفس نفس)
جینو:سریع رفتیم بیمارستان و تهیونگ رو تخت گذاشتش و بردنش پیش دکتر.....
دکتر:چی شده؟
تهیونگ:(گریه)
دکتر:بزار ببینم خون بالا آورده؟
زدیش؟
تهیونگ:اوهوم(گریه)
دکتر:گلوش.....گلوش......(نگران)
ادامه دارد:-)
- ۳.۹k
- ۱۳ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط