ܠߊ یܭ؟ܭߊ ܩܝ̇ߺࡅ߳؟ܦ̇ߊ ܠو؟
ܠߊیܭ؟ܭߊܩܝ̇ߺࡅ߳؟ܦ̇ߊܠو؟
⋆˙⟡♡˚ ‧₊˚ ☁️⋅♡𓂃 ࣪ ִֶָ☾.₊˚⊹♡
☆عمارت☆
پارت :18
خب پس اقا رسیده و خسته نیست قبلا ها
زنعمو بهم میگفت ما خیلی باهم بازی
میکردیم و در حد یه هم بازی و دختر عمو و
پسر عمو همو دوست داشتیم هع زکی خیال
باطل در حد دختر عمو پسر عمو؟ما عاشق هم
بودیم حتی ...حتی فکر کردن بهش منو به
خجالت میندازه که اولین بوسمو تقدیم این
پسر عموی بیشعورم کردم اما دروغ نگم
هنوزم دوسش دارم اما وقتی پدر بزرگ فهمید
زود اونو فرستاد اونور اب و حتی زمانی که
درسش تموم شده بود هم اونجا به فرمان پدر
بزرگ مونده بود تا وابستگی ما به هم از بین
بره و خب من اون موقع که فهمیدم این
اتفاق میوفته به نوعی میشه گفت افسردگی
گرفته بودم ولی خب به چ*پ پدربزرگ نبود
درست یادمه وقتی داشت میرفت اومد اتاقم .....
*تیپ جین
⋆˙⟡♡˚ ‧₊˚ ☁️⋅♡𓂃 ࣪ ִֶָ☾.₊˚⊹♡
☆عمارت☆
پارت :18
خب پس اقا رسیده و خسته نیست قبلا ها
زنعمو بهم میگفت ما خیلی باهم بازی
میکردیم و در حد یه هم بازی و دختر عمو و
پسر عمو همو دوست داشتیم هع زکی خیال
باطل در حد دختر عمو پسر عمو؟ما عاشق هم
بودیم حتی ...حتی فکر کردن بهش منو به
خجالت میندازه که اولین بوسمو تقدیم این
پسر عموی بیشعورم کردم اما دروغ نگم
هنوزم دوسش دارم اما وقتی پدر بزرگ فهمید
زود اونو فرستاد اونور اب و حتی زمانی که
درسش تموم شده بود هم اونجا به فرمان پدر
بزرگ مونده بود تا وابستگی ما به هم از بین
بره و خب من اون موقع که فهمیدم این
اتفاق میوفته به نوعی میشه گفت افسردگی
گرفته بودم ولی خب به چ*پ پدربزرگ نبود
درست یادمه وقتی داشت میرفت اومد اتاقم .....
*تیپ جین
۵.۹k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.