پارت

#پارت۱۲۱

کسی از پشت دستمو کشید و تقریبا پرت شدم رو خاکا.داشتم چیکار میکردم؟داشتم خودمو میکشتم؟من چم شده؟
ترسیده بودم. داشتم خودمو میکشتم. دستام یخ کرده بود و میلرزید. چشمام گشاد شده بود و به مردی که عصبانئ سرم داد میزد نگاه میکرد.
_دیوونه شدی؟آره؟میخوای بمیری؟
از رو زمین بلند شد و مجبورم کرد بلند شم.
دستمو کشید سمت ماشین و منم دنبالش کشیده میشدم. سوار شدم و درو محکم کوبوند.
خودشم سوار شد و درو بست. سرشو گذاشت رو فرمون و نفس راحتی کشید.با من من و شرمندگی گفتم
_من...
_فقط ساکت باش خب؟
چیزی نگفتم.توی سکوت رانندگی میکرد.عصبانیتشو سر فرمون و ترمز دستی خالی میکرد.انقدر اخم داشت که میترسیدم بهش نگاه کنم.


راوی:::::::


آیدا پشت میز خبری نشسته بود و با لبخند به سوال ها جواب می داد. صدای همهمه سالن رو پر کرده بود و همه جا فلش های دوربین می افتاد.
آیدا بعد از اینکه همه ی سوال هارو جواب داد از پشت میز بلند شد و خواست بره بیرون.مرد مشکوکی که منتظر فرصت بود همه جارو زیر نظر می گرفت.
به همه طرف نگاه میکرد. بادیگارد های آیدا اطرافشو گرفتن.خبر نگارا هجوم آوردن.
از توی دوربین نشونه گرفت. آیدا سعی داشت سریع تر ازون مکان خفقان آور خارج بشه ولی سیل مردم اجازه نمی داد.
مرد مشکوک و سیاه پوش از بالا بهش نگاه کرد و زیر لب گفت
_خدافظ...خانومِ فضایی.
و تیر خلاصی رو به سر آیدا نشونه گرفت.
دیدگاه ها (۴۸)

پارت بعدی ساعت ۱۱

#پارت۱۲۲آیدا::::::منو دم در خونمون پیاده کرد و مطمعن شد که و...

#پارت۱۲۰با بدنی که لرز داشت سرمو برگردوندم عقب.کیان بود که ب...

#پارت۱۱۹ناباور نگام کرد.بعد پقی زد زیر خنده._شوخی میکنی.وقتی...

فرار من

بیب من برمیگردمپارت :74بعد از خشک کردن موهام یه دست لباس منا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط