خوابه ابدی ( پارته پنج )
خوابه ابدی ( پارته پنج )
با شکه زیادی بهشون خیره بودم شریع از سره جام بلند شدم و به طرفه مایکی تعظیم کردم میخواستم تشکر کنم که نتونستم جوری که انگار روم سطله ابه یخ خالی کرده باشن به تته پته افتاده بودم ا... اون ا.. اون کاملا شبیه پدرم قبلیم بود که طلاق گرفت بلخره زبون باز کردم و با لکنته زیادی تشکر کردم.
بزارین بگم چه خبره
من پدر برادر و اون رو میشناختم من درواقع دو داداشه بزرگ تر دارم که از لحاظه پدری با من نسبتی ندارن اما از یک رحم به دنیا امدیم خوب کامل تر بگیم خواهر برادره شیرییم پدرم قبل از به دنیا امدنه من مارو ترک کرد و من از شوهره دومه مادرم هستم و میشم دختره رسمیه اون پدره بدی نیست اما بینه ما سه تا فرق میگذاشت تا جایی که مایکی تصمیم گرفت با پدر بزرگم زندگی کنه وقتی اون رفت من یه سالم بود اون خیلی عوض شده چشماش کاملا بی روح شدن و موهایه بلوندشو با سفیدی پوشنده کاملا عوض شده و اون بدنش با این که رو فرمه اما خیلی استخون نماس
مایکی: سرتو بیار بالا ایمی
وقتی صاف ایستادم بدنه منو چند باری از بالا تا پایین نگاه کرد و در اخرم به ران خیره شد
ران: رییس م.. میشناسینش؟
مایکی: من کاری بهت ندارم میخوای عاشقش بشی یا برش گردونی ولی اگه یه تارمو از سرش کم شه...
قبل از تموم کردنه حرفه مایکی سانزو بلند شد و اصلحه رو درست وسطه سره اون نشونه گرفت منم فقط با ترس بهشون خیره شده بودم و جلویه اشکامو به زور گرفته بودم
مایکی: نه تو نه برادرتو زنده نمیزارم مفهومه؟
صداش واقعا به تنم لرزه مینداخت
ران: ب.. بله رییس من م.. مراقبشم
با شکه زیادی بهشون خیره بودم شریع از سره جام بلند شدم و به طرفه مایکی تعظیم کردم میخواستم تشکر کنم که نتونستم جوری که انگار روم سطله ابه یخ خالی کرده باشن به تته پته افتاده بودم ا... اون ا.. اون کاملا شبیه پدرم قبلیم بود که طلاق گرفت بلخره زبون باز کردم و با لکنته زیادی تشکر کردم.
بزارین بگم چه خبره
من پدر برادر و اون رو میشناختم من درواقع دو داداشه بزرگ تر دارم که از لحاظه پدری با من نسبتی ندارن اما از یک رحم به دنیا امدیم خوب کامل تر بگیم خواهر برادره شیرییم پدرم قبل از به دنیا امدنه من مارو ترک کرد و من از شوهره دومه مادرم هستم و میشم دختره رسمیه اون پدره بدی نیست اما بینه ما سه تا فرق میگذاشت تا جایی که مایکی تصمیم گرفت با پدر بزرگم زندگی کنه وقتی اون رفت من یه سالم بود اون خیلی عوض شده چشماش کاملا بی روح شدن و موهایه بلوندشو با سفیدی پوشنده کاملا عوض شده و اون بدنش با این که رو فرمه اما خیلی استخون نماس
مایکی: سرتو بیار بالا ایمی
وقتی صاف ایستادم بدنه منو چند باری از بالا تا پایین نگاه کرد و در اخرم به ران خیره شد
ران: رییس م.. میشناسینش؟
مایکی: من کاری بهت ندارم میخوای عاشقش بشی یا برش گردونی ولی اگه یه تارمو از سرش کم شه...
قبل از تموم کردنه حرفه مایکی سانزو بلند شد و اصلحه رو درست وسطه سره اون نشونه گرفت منم فقط با ترس بهشون خیره شده بودم و جلویه اشکامو به زور گرفته بودم
مایکی: نه تو نه برادرتو زنده نمیزارم مفهومه؟
صداش واقعا به تنم لرزه مینداخت
ران: ب.. بله رییس من م.. مراقبشم
۱.۱k
۲۰ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.