شک اگر حرف نیارد وسط از رسوایی
شک اگر حرف نیارد وسط از رسوایی
پیش از اینها که خودت فکر کنی میآیی
میسرایم ز تو، فکر گذر عمر نباش
نه هدر می رود این شور ، نه آن زیبایی
پاکم و باک ندارم غم اگر عربده کرد
من و جا خوردن و ترسیدن از این هرجایی؟
سفری دور و دراز است ولی خواستنی؛
رفتن از «شرمِ شروع تو» به «بیپروایی»
ای شکوه تو و شوق من و این شعر بلند
ناشکیبایی و شیدایی و واجآرایی!
بختِ بد را؛ که غزل گفتم و معروف شدیم
من به مظلومنمایی، تو به بیهمتایی
مهدی فرجی
پیش از اینها که خودت فکر کنی میآیی
میسرایم ز تو، فکر گذر عمر نباش
نه هدر می رود این شور ، نه آن زیبایی
پاکم و باک ندارم غم اگر عربده کرد
من و جا خوردن و ترسیدن از این هرجایی؟
سفری دور و دراز است ولی خواستنی؛
رفتن از «شرمِ شروع تو» به «بیپروایی»
ای شکوه تو و شوق من و این شعر بلند
ناشکیبایی و شیدایی و واجآرایی!
بختِ بد را؛ که غزل گفتم و معروف شدیم
من به مظلومنمایی، تو به بیهمتایی
مهدی فرجی
۴۱۹
۲۲ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.