ویو کوک
ویو کوک
دیدم مامان ات بعد این حرف دکتر بیهوش شدم من سریع رفتم بیرون که بابامم اومد دنبالم
بابای کوک:پسرم آروم باش حالش خوب میشه
کوک:من فقد میخام زنده بمونه(با گریه)
رفتم بغلش کردم
ویو جنی
پرستار اومد به مامانم سروم زد
بابای ات:جنی
جنی:بله
بابای ات:باید ات جداشه از کوک
جنی:بابای الان جای این حرفاست؟
بابای ات:اگ ات زنده موند باید جداشه از ات
جنی:بابا لطفا بس کن
مامان ات:بابات راست میگه ات حالش خوب شد چون حافظش از دست داده باید از جونگکوک جدا شه
جنی:چرت نگین جونگکوک از ات جدا نمیشه
بابای ات:جدا میشه مطمعن باش
خب اگ میخاین ادامه بدم این فیک بگین وگر نه پارت بدی پارت اخرشه
دیدم مامان ات بعد این حرف دکتر بیهوش شدم من سریع رفتم بیرون که بابامم اومد دنبالم
بابای کوک:پسرم آروم باش حالش خوب میشه
کوک:من فقد میخام زنده بمونه(با گریه)
رفتم بغلش کردم
ویو جنی
پرستار اومد به مامانم سروم زد
بابای ات:جنی
جنی:بله
بابای ات:باید ات جداشه از کوک
جنی:بابای الان جای این حرفاست؟
بابای ات:اگ ات زنده موند باید جداشه از ات
جنی:بابا لطفا بس کن
مامان ات:بابات راست میگه ات حالش خوب شد چون حافظش از دست داده باید از جونگکوک جدا شه
جنی:چرت نگین جونگکوک از ات جدا نمیشه
بابای ات:جدا میشه مطمعن باش
خب اگ میخاین ادامه بدم این فیک بگین وگر نه پارت بدی پارت اخرشه
۴.۶k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.