ویو ی هفته بعد ویو جنی
ویو ی هفته بعد ویو جنی
ات بهوش اومده و بله نه میتونه راه بره نه حرف بزنه ن چیزی یادشه و بابام رو حرفش وایستاده و جونگکوک مجبور کردن برگه طلاق امضا کنه الان ات تو خونه ماعه و جدا شدن ات هم ک هیچی یادش نیست
ویو یک سال نیم بعد
ویو ات
حالم کامل خوب شده میتونم راه برم حرف بزنم مثل قبل شدم(بچه ها هیچی یادش نیست اصلا)
و حتی با ی پسری اشنا شدم اسمش یونگ فک کنم دارم عاشقش میشم
ویو جونگکوک
بعد جداییم از ات ی ماه اول حالم بد بودش ولی شیش ماهه که نامزد کردم اسمش بینا خیلی دختر خوشگل خانومیه دوباره عاشق شدم
ویو ات
امروز قرار بود یونگ بیاد دنبالم بریم ساحل با دوستش و نامزد دوستش که من تاحالا ندیدمشون
یونگ زنگ زد جواب دادم
یونگ:پرنسس من میای پایین
ات:اره الان میام
سوار ماشین شدم
یونگ:چقد خوشگل شدی امروز
یونگ دستم گرفت
ات:دوست دارم
یونگ لبم بوسید
راه افتادیم سمت ساحل
یونگ:این رفیقم که امروز میاد با نامزدش عروسیشون ی ماه دیگست
ات:اووو
ویو بینا
اهههه چقد ترافیک کوک با رفیقش قرار داشت دوس دختر رفیقشم قرار بود بیاد و اصلا حصله نداشتم
بالاخره رسیدیم دیدم کوک رفت سمت رفیقش ی لحظه موندم این زن قبلیه کوک نیست ات که حافظش از دست داده
ویو کوک
شوک شدم دوباره ات دیدم ضربان قلبم رفت بالا عصبی شدم دیدم یونگ دوست پسر ات
ویو یونگ
یونگ:های
جونگکوک:چطوری اشنا نمیکنی (اشاره به ات)
یونگ:عاا دوست دخترم ات
ات این رفیقم جونگکوک
ات:خوشحالم از اشناییتون
ویو کوک
برگشتم سمت بینا دیدم ناراحت سریع دستش گرفتم
کوک:همسرم هستن بینا
ات:خوش بختم
ادمین خوبی شدم سه تا پارت گذاشتم دیگ میرم تا ی ماه ديگه(شوخی کردم )😂🔪
ات بهوش اومده و بله نه میتونه راه بره نه حرف بزنه ن چیزی یادشه و بابام رو حرفش وایستاده و جونگکوک مجبور کردن برگه طلاق امضا کنه الان ات تو خونه ماعه و جدا شدن ات هم ک هیچی یادش نیست
ویو یک سال نیم بعد
ویو ات
حالم کامل خوب شده میتونم راه برم حرف بزنم مثل قبل شدم(بچه ها هیچی یادش نیست اصلا)
و حتی با ی پسری اشنا شدم اسمش یونگ فک کنم دارم عاشقش میشم
ویو جونگکوک
بعد جداییم از ات ی ماه اول حالم بد بودش ولی شیش ماهه که نامزد کردم اسمش بینا خیلی دختر خوشگل خانومیه دوباره عاشق شدم
ویو ات
امروز قرار بود یونگ بیاد دنبالم بریم ساحل با دوستش و نامزد دوستش که من تاحالا ندیدمشون
یونگ زنگ زد جواب دادم
یونگ:پرنسس من میای پایین
ات:اره الان میام
سوار ماشین شدم
یونگ:چقد خوشگل شدی امروز
یونگ دستم گرفت
ات:دوست دارم
یونگ لبم بوسید
راه افتادیم سمت ساحل
یونگ:این رفیقم که امروز میاد با نامزدش عروسیشون ی ماه دیگست
ات:اووو
ویو بینا
اهههه چقد ترافیک کوک با رفیقش قرار داشت دوس دختر رفیقشم قرار بود بیاد و اصلا حصله نداشتم
بالاخره رسیدیم دیدم کوک رفت سمت رفیقش ی لحظه موندم این زن قبلیه کوک نیست ات که حافظش از دست داده
ویو کوک
شوک شدم دوباره ات دیدم ضربان قلبم رفت بالا عصبی شدم دیدم یونگ دوست پسر ات
ویو یونگ
یونگ:های
جونگکوک:چطوری اشنا نمیکنی (اشاره به ات)
یونگ:عاا دوست دخترم ات
ات این رفیقم جونگکوک
ات:خوشحالم از اشناییتون
ویو کوک
برگشتم سمت بینا دیدم ناراحت سریع دستش گرفتم
کوک:همسرم هستن بینا
ات:خوش بختم
ادمین خوبی شدم سه تا پارت گذاشتم دیگ میرم تا ی ماه ديگه(شوخی کردم )😂🔪
۴.۸k
۱۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.