اخر Part=11
ددی فاکر وحشی
.
.
.
بعد از دو ماه
ویو سوهی
این دو ماهی ک گذشت حس میکنم حالم خیلی بده همش حالم بهم میخوره و حالت تهوع میگیرم باید ب جیهان بگم ببرتم دکتر
رفت تا ب جیهان بگه
+ماجرا رو گفت
جیهان: باش عشقم برو خودتو اماده کن بریم اوک
سوهی اماده شد و رفتن
(پیش دکتر )
هر دو نگران نشسته بودن (سوهی و جیهانو میگه)
دکتر :خب تبریک میگم خانم سوهی شما حامله اید
+بله ...؟؟؟
جیهان :میشه دوباره بگید اقای دکتر
دکتر :خانمتون حاملس تبریک میگم
هر دو خر ذوق شدن
جیهان پاشد سوهیو بغل کرد و بوسید
جیهان :عشقم اصن نمیتونم شدت خوشحالیمو بهت توصیف کنم مرسی ک هستی تو زندگیم بهت قول میدم تو خوشبخت ترین میشی
+🥺🥺خیلی دوست دارم و خوشحالم ک تو بابای بچه هام میشی
(بعد از ۵ سال)(سوهی و جیهان با هم ازدواج کردن )
یونا :بابایی دیروز چرا تو و مامان تو اتاقتون داد میزدین
جیهان:میخواستیم دوباره بچه درست کنیم دقیق شیطون مثل تو
+یا جیهان چرا ب بچه اینارو میگی ... ن دخترم دیروز بابات قلقلکم میداد داشتیم با هم دیگ میخندیدیم ......
ویو سوهی
بعد از اون چیزی ک دکتر بهمون گفت جیهان شدت مراقبتش از من خیلی زیاد شد اصن منو اذیت نمیکرد هر چیزی ک میخواستم رو خیلی سریع برام فراهم میکرد
با همدیگه ازدواج کردیم و بعدش یونا ب دنیای منو و عشقم اومد
واقعا خیلی خوشحالم و ممنونم از باری ک توش کار میکردم چون اونجا بود ک با جیهان اشنا شدم و کل این ماجرا ب اینجا سر کشید
جیهان :خب عشقم امروز خودتونو اماده کنید شام بیرون بریم بعدش بریم شهربازی
+اوک عشقم بوسه ای رو لب جیهان زد
جیهان:سوهی منو بوسید منم طاقت نیاوردم از طعم لذیذ لباش و خودم ادامه دادم .....
و این گونه شد ک سوهی ما با سارقش ک عشقش شد ازدواج کرد بچه ب دنیا اورد و زندگیشو با خوشبختی ادامه داد
و پایان
سوهی ما ب جیهان رسید
کلاغه ب خونش نرسید
خب بچه ها نظرتون درباره این فیک چیه ؟؟؟
میخواید فیک بعدی درباره چی باشه ؟؟
بچه ها لطفاً حمایت کنید لایک و فالو یادتون نره
تا فیک بعدی شروع بشه
دوستتون دارم لاوام ❤️🥺
.
.
.
بعد از دو ماه
ویو سوهی
این دو ماهی ک گذشت حس میکنم حالم خیلی بده همش حالم بهم میخوره و حالت تهوع میگیرم باید ب جیهان بگم ببرتم دکتر
رفت تا ب جیهان بگه
+ماجرا رو گفت
جیهان: باش عشقم برو خودتو اماده کن بریم اوک
سوهی اماده شد و رفتن
(پیش دکتر )
هر دو نگران نشسته بودن (سوهی و جیهانو میگه)
دکتر :خب تبریک میگم خانم سوهی شما حامله اید
+بله ...؟؟؟
جیهان :میشه دوباره بگید اقای دکتر
دکتر :خانمتون حاملس تبریک میگم
هر دو خر ذوق شدن
جیهان پاشد سوهیو بغل کرد و بوسید
جیهان :عشقم اصن نمیتونم شدت خوشحالیمو بهت توصیف کنم مرسی ک هستی تو زندگیم بهت قول میدم تو خوشبخت ترین میشی
+🥺🥺خیلی دوست دارم و خوشحالم ک تو بابای بچه هام میشی
(بعد از ۵ سال)(سوهی و جیهان با هم ازدواج کردن )
یونا :بابایی دیروز چرا تو و مامان تو اتاقتون داد میزدین
جیهان:میخواستیم دوباره بچه درست کنیم دقیق شیطون مثل تو
+یا جیهان چرا ب بچه اینارو میگی ... ن دخترم دیروز بابات قلقلکم میداد داشتیم با هم دیگ میخندیدیم ......
ویو سوهی
بعد از اون چیزی ک دکتر بهمون گفت جیهان شدت مراقبتش از من خیلی زیاد شد اصن منو اذیت نمیکرد هر چیزی ک میخواستم رو خیلی سریع برام فراهم میکرد
با همدیگه ازدواج کردیم و بعدش یونا ب دنیای منو و عشقم اومد
واقعا خیلی خوشحالم و ممنونم از باری ک توش کار میکردم چون اونجا بود ک با جیهان اشنا شدم و کل این ماجرا ب اینجا سر کشید
جیهان :خب عشقم امروز خودتونو اماده کنید شام بیرون بریم بعدش بریم شهربازی
+اوک عشقم بوسه ای رو لب جیهان زد
جیهان:سوهی منو بوسید منم طاقت نیاوردم از طعم لذیذ لباش و خودم ادامه دادم .....
و این گونه شد ک سوهی ما با سارقش ک عشقش شد ازدواج کرد بچه ب دنیا اورد و زندگیشو با خوشبختی ادامه داد
و پایان
سوهی ما ب جیهان رسید
کلاغه ب خونش نرسید
خب بچه ها نظرتون درباره این فیک چیه ؟؟؟
میخواید فیک بعدی درباره چی باشه ؟؟
بچه ها لطفاً حمایت کنید لایک و فالو یادتون نره
تا فیک بعدی شروع بشه
دوستتون دارم لاوام ❤️🥺
۶.۱k
۰۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.