شب دردناک

شب دردناک
پارت ۸۰

دست و بدنش میلرزید چیکار باید میکرد باید فرار میکرد یه گوشه ایا خودش را مخفی میکرد یا جلو همه این درد های که قرار بود بیافته می‌ایستاد بدونه هیچ احساسی و واکنشی از خودش از زیر زمین بالا می‌رفت باز هم با خودش گفت
(اگه پدرش می‌فهمید چیکار میکرد میترسید از اینکه خانواده اش خبر دار بشن و چه واکنشی نشان بدن )
بلخره به سالن رسید مردمک چشم هایش را بالا گرفت همان دیقه همه به سمته ات نگاه کردن شوکه از اینکه چه بلایی سر دخترشون یا خواهرشون اومده ناگهانی چشم های دختره سیاهی دید و سوست شدن پاهایش باعث بی‌هوش شدن اش شد ....
همه به سمتش دویدن رفتن و اول ایل سونگ بود که بهش رسید از رو زمین بلندش کرد وسرش را گذاشت رو پاهایش نگران گفت
ایل سونگ: چی شده... ؟
____________

جلو در اورژانس ایستاده بودن و همه نگران ایستاده بودن شوهوآ از شدت گریه های که میکرد و دیدن زخم های رو گ*ردن خواهرش و اون حالت اش حتس میزد که چی شده ولی با خودش خدا خدا میکرد حتسش درست نباشه بلخره دکتر اومد و همه نگرانی های آن افراد را برطرف کرد
ایل سونگ: دکتر حال خواهرم چطوره
خانم/پ: چی شده چرا بی‌هوش شد
دکتر نفس عميقي کشید و عینک هایش را از رو چشم هایش برداشت و روبه آقا پارک کرد و سرش. را پایین انداخته بود
ایل سونگ با صدا بلند داد زد... ایل سونگ: خب چی شده ؟
دکتر : راستش نمیدونم چجوری بگم این وضعیت خیلی برایه خانم پارک ات بده و ... سخته این رو به زبون بیارم ... به دختر شما ت*جا*وز شده
فقد و فقد همین حرف کافیه بود که همه سکوت کنند خانم پارک رو نیم کت نشست و دستش را گذاشت رو دهانش شوهوآ از شدت شوکه بودن پاهایش سوست شد و رها شد در آغوش شوهرش
ایل سونگ خنده ای کزد و گفت
ایل سونگ: خفه تو میفهمی چی داری میگی ها ..
اقای پارک هیچ واکنشی نشون نداد و بدونه هیچ حرفی قدم برداشت سمته همسرش چی میتونست بگه فقد و فقد باید جلو بقیه سر خم نمیکرد باید
دیدگاه ها (۲)

( شب دردناک )پارت ۸۱همسرش چی میتونست بگه فقد و فقد باید جلو ...

https://wisgoon.com/f45826294این پیج مشکلی داره و نمیتونم تو...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۴#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط