.
.
عاشقِ عکاسی بود،تنها راه دیدنِ دوباره اش
هم بهانه ی عکس بود تا روبروی نگاهِ قشنگش
باشم و نزدیک به عطرِ نابِ پیراهنش!
حواسم پرتِ دوست داشتنی شده بود که توانِ
گفتنش را نداشتم،و موکولش کردم به قرارِ بعدیمان...
دلتنگ میشدم گاهی،
دلتنگِ لحظه های خوبِ نزدیک هم،
یک روز،که بی قرارِ دیدنش بودم،
و بی تابِ گفتنِ حس دوست داشتنم!
یک روز که هوای لبخند جلوی قابِ دوربینش
به سرم زده بود،زود تر از ساعتِ قرارمان
روی همان نیمکت منتظرش شدم!
نیامد اما...حتی دیر تر از قرارِمان...
سالها میگذرد از نیامدنِ آن روزَش،
از قرارِ بعدی که هیچوقت نرسید...
دیوارِ اتاقی که پر از عکس هایی شده با
قاب دوربینی که رفیقِ نیمه راه زندگی ام بود...
سالها میگذرد از آن لبخند های نابِ قاب عکس!
دلیل نیامدن آن روزش هم
شکستنِ دوربینش بود!
و منی که فقط یک روز،
فقط یک قرار فاصله داشتم با داشتنش!
نشد اما...نرسید اما؛و ماندنی شدم کنارِ
"دوست داشتنی که هیچوقت به مقصدش نرسید"
.
#محمد_ارجمند
عاشقِ عکاسی بود،تنها راه دیدنِ دوباره اش
هم بهانه ی عکس بود تا روبروی نگاهِ قشنگش
باشم و نزدیک به عطرِ نابِ پیراهنش!
حواسم پرتِ دوست داشتنی شده بود که توانِ
گفتنش را نداشتم،و موکولش کردم به قرارِ بعدیمان...
دلتنگ میشدم گاهی،
دلتنگِ لحظه های خوبِ نزدیک هم،
یک روز،که بی قرارِ دیدنش بودم،
و بی تابِ گفتنِ حس دوست داشتنم!
یک روز که هوای لبخند جلوی قابِ دوربینش
به سرم زده بود،زود تر از ساعتِ قرارمان
روی همان نیمکت منتظرش شدم!
نیامد اما...حتی دیر تر از قرارِمان...
سالها میگذرد از نیامدنِ آن روزَش،
از قرارِ بعدی که هیچوقت نرسید...
دیوارِ اتاقی که پر از عکس هایی شده با
قاب دوربینی که رفیقِ نیمه راه زندگی ام بود...
سالها میگذرد از آن لبخند های نابِ قاب عکس!
دلیل نیامدن آن روزش هم
شکستنِ دوربینش بود!
و منی که فقط یک روز،
فقط یک قرار فاصله داشتم با داشتنش!
نشد اما...نرسید اما؛و ماندنی شدم کنارِ
"دوست داشتنی که هیچوقت به مقصدش نرسید"
.
#محمد_ارجمند
۳۵۲
۰۷ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.