پارانویا

پارانویا
p⁸
تو ماشین*
ویو میونجی
ا/ت تو ماشین خوابش برد و بقیه تصمیم گرفتن که بیدارش نکنن و تا میرن پیش جین جیمین پیشش باشه
ویو جیمین
تو گوشی بودم که دیدم ا/ت داره تو خواب حرف میزنه، معلوم نبود چی میگه و فقط یه صدا ی ضعیف شنیده میشد،که یهو با جیغ از خواب پرید
***********************************
یونگی:ازت بدم میاد
_تو نمیتونی ابن کارو بکنی
یونگی:دیگه نمیخوام ببینمت
...........
ا/ت ویو
*جیغ*
دوباره همون کابوس، خسته شدم، به دور اطرافم نگاه کردم فقط چهره متعجب جیمین رو دیدم
_اوپا...... بقیه کجان؟؟؟
چیم:بقیه پیش جینن
_میشه برم پیش داداشم؟
چیم:اوممممممم.......نه
_چرا
چیم:یونگی گفت خودشون الان میان....... اره همینو گفت*لبخند ضایع*
یونگی از بیرون ماشین:جیمین بیا در جلو رو بار کن
چیم:اومدم«سریع از ماشین پیاده و در جلو رو باز کردم، تا جین رو دیدم پشمام ریخت، یه دستش شکسته بود و اونیکی زخم بود، زخمشم خیلی عمیق بود، پاش شکسته بود و لپش کبود»هـ.......هیونگ چی شده بهت؟
+مهم نیست، فقط بریم خونه
_«با دیدن جین احساس کردم قلبم دیگه نمیزنه، کسی که چهار ساله عاشقشم، کسی که جونمم براش میدم تو این وضعیت بود»
میونجی ویو
وقتی همه سوار ماشین شدن یونگی پشیم بود منم پیش در، چون ماشین ون بود جین تو دیدم نبود
نامجون پیش جین بود و تهیونگ درحال رانندگی، منو یونگی پشت و جونگ کوک و جیمین و هوسوک پیش هم
*خونه*
وقتی رسیدیم خونه مستقیم رفتم تو اتاقم، سوزش پام برام مهم نبود، فقط با بغضی که داشت خفم میکرد رفتم تو اتاق، همین که در اتاقو بستم به در تکیه دادم و اشکان سرازیر شدن
خودمم نمیدونستم چرا ولی حالم خیلی بد بود......
جین ویو
با سرعتی که ا/ت از پله ها بالا رفت فهمیدم یچیزیش شده....جونگ کوک داشت کمکم میکرد که برم بشینم...... همین که نشستم با ¹² تا چشم روبرو شدم
چیم:هیونگ ما که میدونیم هم تو هم ا/ت عاشق هم دیگه این..... پس چرا انکارش میکنی؟؟؟؟؟؟
نامی:اون به کنار خودت چرا اینجوری شدی؟
+مهم نیست گفتم*به یونگی نگاه کرد*.......تصادف کردم
هوپا:خب حالا بس کنین هیونگ باید استراحت کنه
+ای گل تو کلومت

ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۵)

پارانویاp⁹خب یه جمع بندی کنیم، دوماه گذشت و جین کامل خوب شد،...

پارانویاp¹⁰ویو ا/ت*دیشب قبل اینکه از حال بره*از درد داشتم می...

پارانویاp⁷*بعد ناهار*ویو میونجیهوپی تو اتاق جین نشسته بود و ...

پارانویاp⁶(ادامه) +یونگی چرا گذاشتی ا/ت بیاد پایین، پاش عفون...

پارت ۶۴ فیک ازدواج مافیایی

نامجون: تو این کتابه نوشته وقتی با پرنسس ازدواج کردی شب اول ...

پارت ۶۱ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط