پارانویا
پارانویا
p¹⁰
ویو ا/ت
*دیشب قبل اینکه از حال بره*
از درد داشتم میمردم، جوری تلمبه میزد که احساس میکردم دارم میمیرم، جلو دهنمو گرفته بود بخاطر همین اصلا صدام در نمیومد، دقیقا هم باید موقعی که پریود شدم این اتفاق بیفته؟؟؟؟
*صبح*
با صدای دعوای یونگی و حین از خواب بیدار شدم نمیتونستم باور کنم که کسی که عاشقشم بهم تجا*وز کرده
از جام پاشدم که دیدم دور و اطرافم جج پر خونه، بغض خیلی شدیدی داشتم خیلی هم درد داشتم کم کم گریم درومد و همون موقع یونگی اومد تو
یونگی:ا/ت بیا ناها...... خوبی ا/ت؟؟؟؟چرا انقدر ازت خون رفته؟؟*نگران
_ا....اوپا......د..دلم درد.......میکنه*هق هق زیاد
یونگی:پاشو بریم دکتر......بلند شو
ویو میونجی
یونگی ا/ت رو برد بیمارستان و چون ا/ت به یونگی اتفاق دیشب رو نگفته بود فقط بهش یه سرم زدن و گفتن عادیه
*حال*
ا/ت دوباره رفت تو اتاقش که مثلا درس بخونه ولی با فکر کردن به اون شب نمیتونست تمرکز کنه
دوساعت گذشت و ا/ت خواست از اتاقش بره بیرون که دید در اتاقش قفله، با مشت و لگد های پی در پی ای که به در میزد جیمین و جونگ کوک رو صدا میزد ولی دریغ از کوچک ترین صدا
بعد پنج دقیقه دست از تلاش کردن برداشت و دوباره نشست رو تختش
میدونست که قراره فعلا اون تو بمونه چون قبلا هم قفل اتاقش خراب شده بود
بعد نیم ساعت صدای پا شنید و پاشد و به در زر به زد
_هی...... کسی اونجا نیست
هوپی قفل درو باز کرد و ا/ت اروم اومد بیرون
هوپی:ا/ت شی....... بیا پایین بدو*رفت پایین
_«بدو بدو رفتم پایین تا ببینم چی شده که با تاریکی مواجه شدم»هی......مسخره کردین منو*بلند*
ا/ت ویو
یهو لامپ ها روشن شد و دیدم که جین جلوم زانو زده......به معنای واقعی کلمه پشمام ریخته بود
+ببین نمیخوام طولش بدم....... میخوا......
_قبوله
+/چی چیو قبوله بزار بگم براش ذوق دارم
_عه خب من میرم بالا دوباره بگو
+نه نمیخواد فقط.......*از کمرت گرفت و به خودش چسبوندت و اولین بوسه رو، رو لب هات گذاشت*
_*جدا شد*هی از قصد در اتاقمو بستین؟؟؟؟؟داشتم از تشنگی میمردم
+ببخشید خوشگلم ایده جونگ کوک بود
_اوه معلومه کرمو تر از اون ندیدم
+چی.......یعنی اذیتت میکنه؟؟؟
_ا....نه
یونگی:هی جئون دستم بهت برسه پارت میکنم*رفت دنبال کوک*
کوک:اخ هیونگ ببخشید*داره فرار میکنه*
*نیم ساعت بعد*
_دستتو بکش ببینم*زد رو دست کوک*...... اوپا نمیشد کبودش نکنی؟؟
یونگی:کرم از خودش بود اذیتت نمیکرد*درحال خوردن نودل*
کوک:اییییی اخه هیونگ کرم یمنلیسمسخ*دست ا/ت جلو دهنشه*
_ساکت باش........یخو بزار رو چشمت زیاد کبو نشه
پارت بعدی پارت اخره
p¹⁰
ویو ا/ت
*دیشب قبل اینکه از حال بره*
از درد داشتم میمردم، جوری تلمبه میزد که احساس میکردم دارم میمیرم، جلو دهنمو گرفته بود بخاطر همین اصلا صدام در نمیومد، دقیقا هم باید موقعی که پریود شدم این اتفاق بیفته؟؟؟؟
*صبح*
با صدای دعوای یونگی و حین از خواب بیدار شدم نمیتونستم باور کنم که کسی که عاشقشم بهم تجا*وز کرده
از جام پاشدم که دیدم دور و اطرافم جج پر خونه، بغض خیلی شدیدی داشتم خیلی هم درد داشتم کم کم گریم درومد و همون موقع یونگی اومد تو
یونگی:ا/ت بیا ناها...... خوبی ا/ت؟؟؟؟چرا انقدر ازت خون رفته؟؟*نگران
_ا....اوپا......د..دلم درد.......میکنه*هق هق زیاد
یونگی:پاشو بریم دکتر......بلند شو
ویو میونجی
یونگی ا/ت رو برد بیمارستان و چون ا/ت به یونگی اتفاق دیشب رو نگفته بود فقط بهش یه سرم زدن و گفتن عادیه
*حال*
ا/ت دوباره رفت تو اتاقش که مثلا درس بخونه ولی با فکر کردن به اون شب نمیتونست تمرکز کنه
دوساعت گذشت و ا/ت خواست از اتاقش بره بیرون که دید در اتاقش قفله، با مشت و لگد های پی در پی ای که به در میزد جیمین و جونگ کوک رو صدا میزد ولی دریغ از کوچک ترین صدا
بعد پنج دقیقه دست از تلاش کردن برداشت و دوباره نشست رو تختش
میدونست که قراره فعلا اون تو بمونه چون قبلا هم قفل اتاقش خراب شده بود
بعد نیم ساعت صدای پا شنید و پاشد و به در زر به زد
_هی...... کسی اونجا نیست
هوپی قفل درو باز کرد و ا/ت اروم اومد بیرون
هوپی:ا/ت شی....... بیا پایین بدو*رفت پایین
_«بدو بدو رفتم پایین تا ببینم چی شده که با تاریکی مواجه شدم»هی......مسخره کردین منو*بلند*
ا/ت ویو
یهو لامپ ها روشن شد و دیدم که جین جلوم زانو زده......به معنای واقعی کلمه پشمام ریخته بود
+ببین نمیخوام طولش بدم....... میخوا......
_قبوله
+/چی چیو قبوله بزار بگم براش ذوق دارم
_عه خب من میرم بالا دوباره بگو
+نه نمیخواد فقط.......*از کمرت گرفت و به خودش چسبوندت و اولین بوسه رو، رو لب هات گذاشت*
_*جدا شد*هی از قصد در اتاقمو بستین؟؟؟؟؟داشتم از تشنگی میمردم
+ببخشید خوشگلم ایده جونگ کوک بود
_اوه معلومه کرمو تر از اون ندیدم
+چی.......یعنی اذیتت میکنه؟؟؟
_ا....نه
یونگی:هی جئون دستم بهت برسه پارت میکنم*رفت دنبال کوک*
کوک:اخ هیونگ ببخشید*داره فرار میکنه*
*نیم ساعت بعد*
_دستتو بکش ببینم*زد رو دست کوک*...... اوپا نمیشد کبودش نکنی؟؟
یونگی:کرم از خودش بود اذیتت نمیکرد*درحال خوردن نودل*
کوک:اییییی اخه هیونگ کرم یمنلیسمسخ*دست ا/ت جلو دهنشه*
_ساکت باش........یخو بزار رو چشمت زیاد کبو نشه
پارت بعدی پارت اخره
- ۶.۱k
- ۲۹ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط