شعر مهدو

شعر مهدوے



چه بغض ها که فرو خورده در گلو دارم

دوباره بر سر رازت بگو مگو دارم

فشرده بغض مرا دست نانجیب زمان

و حرف هایی ازین دست در گلو دارم

منم تجلی خیام در تسلسل مرگ

هزار فلسفه ی تازه در سبو دارم

بگو "بنوش"  و بمیران! دوباه زنده کنم!

که مرگ را فقط اینگونه آرزو دارم

چگونه دل بکنم از تب تماشایم؟

منی که آینه ای چون تو پیش رو دارم

ازین صدای خراشیده خوب می فهمی

چقدر بغض فرو خورده در گلو دارم


 حسین جنت مکان
دیدگاه ها (۴)

شعری بمناسبت جنایات آل سعود و شهادت شیخ نمراز حسین رئوفی تاز...

رژیم عربستان فشار های دیپلماتیک خود علیه ایران را آغاز کردبه...

بسم رب الشهداء و الصدیقین #خاطراتی از شهدابعد از شهادت محمد ...

بسم الله...تنها ترین امام زمین، مقتدای شهرتنها، چه میکنی؟تو ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط