بسم الله

بسم الله...

تنها ترین امام زمین، مقتدای شهر
تنها، چه میکنی؟
تو کجایی؟
کجای شهر؟

وقتی کسی برای تو تب هم نمی کند
دیگر نسوز این همه آقا به پای شهر

تو گریه میکنی و صدایت نمی رسد
گم می شود صدای تو در خنده های شهر

تهمت، ریا و غیبت و رزقِ حرام و قتل
ای وایِ من! چه می کشی از ماجرای شهر

دلخوش نکن به “ندبه”ی جمعه، خودت بیا
با این همه گناه نگیرد دعای شهر

اینجا کسی برای تو کاری نمی کند
فهمیده ام که خسته ای از ادعای شهر

گاه از نبودنت مثلا گریه می کنند
شرمنده ام! از این همه کذب و ادای شهر

هر روز دیده می شوی اما کسی تو را
نشناخت ای غریبه ترین آشِنای شهر

جمعه... غروب... گریه ی بی اختیار من...
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر


فرزاد نظافتی


اللهم عجّل لولیک الفرج
دیدگاه ها (۱)

بسم رب الشهداء و الصدیقین #خاطراتی از شهدابعد از شهادت محمد ...

شعر مهدوے چه بغض ها که فرو خورده در گلو دارمدوباره بر سر راز...

#استغفار_شبانهاز امیرالمومنین علی (ع)بند ٥٣اللَّهُمَّ وَ أَس...

#سبک زندگی اسلامیمهارت ارتباط کلامی زن با شوهر5) خوش اخلاقیخ...

تو آفتابی در صبح ترین پاییزی که اواز نارنجی برگ هایشگونه ی ز...

بقول نادر ابراهیمی:تورامی خواهمبرای پنجاه سالگیشصت سالگیهفتا...

‍ ‍ 🌱🍂🌱🕊🌱🌸🍂🌿🍃🌿🍂🕊🌿🌱🍂🌸 ‌‌‌‌بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر استش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط