از ازل تا روز آخر گر چه دل ویران توست

از ازل تا روز آخر گر چه دل ویران توست
عشق من همچون حبابی در دل لرزان توست
مانده ام تنها میان جمعی از بیگانگان
درد بی درمان من تنها غم هجران توست
زینت شبهای تارم شهر چشمان تو بود
گر چه بی تو روز و شب چشمان من گریان توست
میل دیدار تو آخر مرغ جان را پر دهد
بسکه این مشتاق تو محو رخ تابان توست
گشته ام آکنده از شوق حضورت در دلم
مهربانا این دل من بی سر و سامان توست
من به تو دل داده ام اما تو دینم داده ای
یوسف گمگشته من قبله ام کنعان توست...

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۲)

بارپروگارا دراین شبهای عزیز تقدیرمان را زیبا بنویس🌸مابه قلم ...

فدای چشم قشنگت تمام بود و نبودمﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻏﺰﻝ ﮐﻪ ﺳﺮﻭﺩﻡ ﺑﻔﮑﺮ ﭼﺸﻢ ...

تنهایی همین استتکرار تلخ زندگی بی توشاید که بدانی سخت است نف...

من اسیرنازچشمانت شدم آهوی دلبرده ای عقل از سرم جان ازتنم آهو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط