فراتر از دوستی قسمت ⁴¹
فراتر از دوستی قسمت ⁴¹
Marya:
" همین فقط ؟ یک هفته از دوستت میدزدیمت میای خونه یکم ریختت رو ببینیم ، همین راهی که اومدی رو برعکس برو سمت ماشین بریم خونه ، یه هفته نه دوهفته بدو سریع باش "
Felix:
" هی مامان من واقعن خوبم "
Marya:
" تو خوب باش ، من میخوام که دو هفته بیای خونه "
Hyunjin:
" برو دیگه اشکال نداره ، رو حرف مامانت که نمیتونی حرف بزنی میتونی ؟ "
Felix:
" آخه..."
Hyunjin:
" آخه بی آخه .... الان برو دوباره تو ماشین بشین میبرمت "
Marya:
" یاد بگیر از دوستت نمی خاد به خودت زحمت بدی پسرم "
Hyunjin:
" نه مشکلی نیست "
همه از خونه رفتن بیرون هیونجین در خونه رو قفل کرد و رفت تو ماشین نشست دید فیلیکس داره با گوشیش ور میره ، توجهی نکرد و ماشین رو روشن کرد رفت سمت خونه فیلیکس رسید دم در همه ماشین ها تو حیاط پارک بود فیلیکس اومدپیاده بشه که هیونجین در ماشین رو قفل کرد .
" کجا با این همه عجله کوچولوم "
Felix:
" خونه خودم همونجایی که خیلی علاقه داشتی برم "
Hyunjin:
" فدات بشم رو حرف مامانت که نمیتونم حرف بزنم قربونت بشم من ، هروقت هم بخای مهم نیست کار داشته باشم یا نه بهم زنگ بزنی و بگی بهم بیا پیشم میام پیشت باشه ؟ هروقت نتونستی کاری رو انجام بدی به من زنگ بزن بیام بهت کمک کنم ، هروقت نتونستی بخوابی میام برات لالایی میخونم بغلت میکنم تا بخوابی ، هرچند خودم بدون تو نمیتونم بخوابم "
Felix:
" میخوای شببعد از اینکه کارت تموم شد بیای خونه ما یا اینکه کلن نری خونه هروقت کار هات رو کردی بیا خونه ما صبح هم با من بیدار شو بریم سر کار "
Hyunjin:
" خانوادت ناراحت میشن "
Felix:
" فقد منو مامان بابام الان تو خونه هستیم جیا و سوک نام و هانول خونه خودشونن جی وون هم رفته خوابگاه دانشگاهش "
Hyunjin:
" پس این ماشین ها برای کیه ؟ "
Felix:
" عاها اونا ، نگاه کن اون سبز پاستیلی رنگه برای منه که خودم خریدم البته ⁵ سال پیش بعد اون ماشین سیاهه برای بابامه دیگه اون ماشین آبی آسمونیه واسه مامانمه بعدش هم اون ماشینه که زرده برای جیوونه که الان نگاه کن داره از اونه میاد بیرون که بره دانشگاه "
Hyunjin:
" باشه جوجه ، فعلن برو پیش مامان بابات من برای ناهار میام ، به مامانت بگو که میام اگه راحت نبودن و اوکی نبودن بهم پیام بده من نیام "
Felix:
" باشه من رفتم "
فیلیکس اومد دوباره در رو باز کنه ولی دید دوباره در قفله برگشت با قیافه طلب کار هیونجین روبهرو شد
" چیزی رو فراموش نکردی جوجه ؟ "
Felix:
" چیو ؟ عوووو .... عاها خدافظ هیون "
هیونجین که دید جوجه کوچولوش داره اینکار رو میکنه و نمیدونه چیکار کنه خودش دست به کار شد و بو.سی.دش فیلیکس تعجب کرد و روی قفسه سینه هیونجین ضربه زدولی هیونجین توجهی نکردو بعد از²دیقه ولش کرد .
Hyunjin:
" واییی خدا چرا انقدر احمق بازی در آوردی آخر خودم دست به کار شدم..."
Marya:
" همین فقط ؟ یک هفته از دوستت میدزدیمت میای خونه یکم ریختت رو ببینیم ، همین راهی که اومدی رو برعکس برو سمت ماشین بریم خونه ، یه هفته نه دوهفته بدو سریع باش "
Felix:
" هی مامان من واقعن خوبم "
Marya:
" تو خوب باش ، من میخوام که دو هفته بیای خونه "
Hyunjin:
" برو دیگه اشکال نداره ، رو حرف مامانت که نمیتونی حرف بزنی میتونی ؟ "
Felix:
" آخه..."
Hyunjin:
" آخه بی آخه .... الان برو دوباره تو ماشین بشین میبرمت "
Marya:
" یاد بگیر از دوستت نمی خاد به خودت زحمت بدی پسرم "
Hyunjin:
" نه مشکلی نیست "
همه از خونه رفتن بیرون هیونجین در خونه رو قفل کرد و رفت تو ماشین نشست دید فیلیکس داره با گوشیش ور میره ، توجهی نکرد و ماشین رو روشن کرد رفت سمت خونه فیلیکس رسید دم در همه ماشین ها تو حیاط پارک بود فیلیکس اومدپیاده بشه که هیونجین در ماشین رو قفل کرد .
" کجا با این همه عجله کوچولوم "
Felix:
" خونه خودم همونجایی که خیلی علاقه داشتی برم "
Hyunjin:
" فدات بشم رو حرف مامانت که نمیتونم حرف بزنم قربونت بشم من ، هروقت هم بخای مهم نیست کار داشته باشم یا نه بهم زنگ بزنی و بگی بهم بیا پیشم میام پیشت باشه ؟ هروقت نتونستی کاری رو انجام بدی به من زنگ بزن بیام بهت کمک کنم ، هروقت نتونستی بخوابی میام برات لالایی میخونم بغلت میکنم تا بخوابی ، هرچند خودم بدون تو نمیتونم بخوابم "
Felix:
" میخوای شببعد از اینکه کارت تموم شد بیای خونه ما یا اینکه کلن نری خونه هروقت کار هات رو کردی بیا خونه ما صبح هم با من بیدار شو بریم سر کار "
Hyunjin:
" خانوادت ناراحت میشن "
Felix:
" فقد منو مامان بابام الان تو خونه هستیم جیا و سوک نام و هانول خونه خودشونن جی وون هم رفته خوابگاه دانشگاهش "
Hyunjin:
" پس این ماشین ها برای کیه ؟ "
Felix:
" عاها اونا ، نگاه کن اون سبز پاستیلی رنگه برای منه که خودم خریدم البته ⁵ سال پیش بعد اون ماشین سیاهه برای بابامه دیگه اون ماشین آبی آسمونیه واسه مامانمه بعدش هم اون ماشینه که زرده برای جیوونه که الان نگاه کن داره از اونه میاد بیرون که بره دانشگاه "
Hyunjin:
" باشه جوجه ، فعلن برو پیش مامان بابات من برای ناهار میام ، به مامانت بگو که میام اگه راحت نبودن و اوکی نبودن بهم پیام بده من نیام "
Felix:
" باشه من رفتم "
فیلیکس اومد دوباره در رو باز کنه ولی دید دوباره در قفله برگشت با قیافه طلب کار هیونجین روبهرو شد
" چیزی رو فراموش نکردی جوجه ؟ "
Felix:
" چیو ؟ عوووو .... عاها خدافظ هیون "
هیونجین که دید جوجه کوچولوش داره اینکار رو میکنه و نمیدونه چیکار کنه خودش دست به کار شد و بو.سی.دش فیلیکس تعجب کرد و روی قفسه سینه هیونجین ضربه زدولی هیونجین توجهی نکردو بعد از²دیقه ولش کرد .
Hyunjin:
" واییی خدا چرا انقدر احمق بازی در آوردی آخر خودم دست به کار شدم..."
۵.۳k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.