مثه مردم بیدار بمونین بخونین وگرنه نمینویسم🗿💔🤌
مثه مردم بیدار بمونین بخونین وگرنه نمینویسم🗿💔🤌
فراتر از دوستی قسمت⁴³
Marya:
" تصور کنید چیزی ندید بچه های بی تربیت برید تو حال بشینید "
فیلیکس از روی پاشنه پاش اومد پایین مامانش رو نگاه کرد و بعد نگاهی به دست هیونجین نگاه کرد مامانش فهمید منظور پسرش چیه
" وای خدا هیونجین جان چرا اینکارو کردی لازم نبود که ای خدا ممنونم پسرم "
Hyunjin:
" خواهش میکنم کاری نکردم که ؛ فقط اینکه دسته گل رو بردارید بزارید توی آب طبیعیه خراب میشه "
Marya:
" وای خدا پسرم چقدر به خودت زحمت دادی "
هیونجین و فیلیکس رفتن تو حال روی مبل نشستن
هیونجین حوصلش سر رفت دید سر فیلیکس توی گوشیه گوشیش رو روشن کرد و بهش پیام داد
" میبینم که از بس دوستم داری هنوز لباسام رو در نیاوردی "
فیلیکس بلا فاصله نگاهی به هیونجین کرد و جوابش رو داد
" دوس دارم ؛ عشقم کشید در نیاوردم ؛ بهت که گفتم دیگه برای خودمن "
بعد از چند دقیقه مامان و بابای فیلیکس اومدن و نشستن هیونجین شروع کرد حرف زدن
" خب من قبلن هم باهاتون حرف زدم ، گفتین بعد از اینکه فیلیکس پیدا شد تصمیمتون رو میگیرید ، فیلیکس رو پیدا کردم وقتشه که نظرتون رو بگید "
مامان فیلیکس شروع کرد به حرف زدن
" همینطور که خودت گفتی گفتیم بعد از اینکه فیلیکس پیدا تصمیم میگیریم ؛ من و بابای فیلیکس تصمیم گرفتیم که فیلیکس هرجور خودش دوست داره تصمیم بگیره اینکه نمیخاد یا میخاد به خودش بستگی داره ، از اونجایی که فیلیکس تک پسره دوست داریم راحت باشه و تصمیم هاش با خودش باشه این تصمیم نهایی من و پدرش هست ، خب حالا پسرماز خودت و تصمیماتت برامون بگو مامان بابات رو کی ببینیم "
Hyunjin:
" خب راستش رو بخاید وقتی ⁵ سالم بود مامان بابام تصادف کردن و من تنها باز مونده اون تصادف بودم ، بعدش با عموم و خالم زندگی میکردم ، در کنارش وقتی مدرسه میرفتم کار پاره وقت داشتم ، آخر هم رشته هنری و نقاشی دانشگاه ایتالیا قبول شدم چند شال اونجا درس خوندم بعد هم تصمیم گرفتم آیدل بشم و آیدل شدم ؛ و اینکه بهتون قول میدم صدم رو برای فیلیکس بزارم ، فقط اینکه اگه مشکلی ندارید ما فقط نامزدی و ازدواجمون رو قانونی کنیم برنامه ای ندارم که عروسی بگیرم مشکلی نیست ؟ "
Marya:
" نه پسرم مشکلی نیست قشنگ معلومه خودساخته و باهوشی مطمئن باش مامانت اون بالا بهت افتخار میکنه فلیکس تو هم نظرت رو بگو"
Felix:
" آمم منم مشکلی ندارم اوکیه "
Hyunjin:
" پسمن با فیلیکس فردا کار های قانونیش رو انجام میدیم دیگه نگران نباشید "
مادر فیلیکس سرش رو به نشونه تایید تکون داد و رفت تو آشپز خونه غذا درست کنه
ادامه دارد...★
فراتر از دوستی قسمت⁴³
Marya:
" تصور کنید چیزی ندید بچه های بی تربیت برید تو حال بشینید "
فیلیکس از روی پاشنه پاش اومد پایین مامانش رو نگاه کرد و بعد نگاهی به دست هیونجین نگاه کرد مامانش فهمید منظور پسرش چیه
" وای خدا هیونجین جان چرا اینکارو کردی لازم نبود که ای خدا ممنونم پسرم "
Hyunjin:
" خواهش میکنم کاری نکردم که ؛ فقط اینکه دسته گل رو بردارید بزارید توی آب طبیعیه خراب میشه "
Marya:
" وای خدا پسرم چقدر به خودت زحمت دادی "
هیونجین و فیلیکس رفتن تو حال روی مبل نشستن
هیونجین حوصلش سر رفت دید سر فیلیکس توی گوشیه گوشیش رو روشن کرد و بهش پیام داد
" میبینم که از بس دوستم داری هنوز لباسام رو در نیاوردی "
فیلیکس بلا فاصله نگاهی به هیونجین کرد و جوابش رو داد
" دوس دارم ؛ عشقم کشید در نیاوردم ؛ بهت که گفتم دیگه برای خودمن "
بعد از چند دقیقه مامان و بابای فیلیکس اومدن و نشستن هیونجین شروع کرد حرف زدن
" خب من قبلن هم باهاتون حرف زدم ، گفتین بعد از اینکه فیلیکس پیدا شد تصمیمتون رو میگیرید ، فیلیکس رو پیدا کردم وقتشه که نظرتون رو بگید "
مامان فیلیکس شروع کرد به حرف زدن
" همینطور که خودت گفتی گفتیم بعد از اینکه فیلیکس پیدا تصمیم میگیریم ؛ من و بابای فیلیکس تصمیم گرفتیم که فیلیکس هرجور خودش دوست داره تصمیم بگیره اینکه نمیخاد یا میخاد به خودش بستگی داره ، از اونجایی که فیلیکس تک پسره دوست داریم راحت باشه و تصمیم هاش با خودش باشه این تصمیم نهایی من و پدرش هست ، خب حالا پسرماز خودت و تصمیماتت برامون بگو مامان بابات رو کی ببینیم "
Hyunjin:
" خب راستش رو بخاید وقتی ⁵ سالم بود مامان بابام تصادف کردن و من تنها باز مونده اون تصادف بودم ، بعدش با عموم و خالم زندگی میکردم ، در کنارش وقتی مدرسه میرفتم کار پاره وقت داشتم ، آخر هم رشته هنری و نقاشی دانشگاه ایتالیا قبول شدم چند شال اونجا درس خوندم بعد هم تصمیم گرفتم آیدل بشم و آیدل شدم ؛ و اینکه بهتون قول میدم صدم رو برای فیلیکس بزارم ، فقط اینکه اگه مشکلی ندارید ما فقط نامزدی و ازدواجمون رو قانونی کنیم برنامه ای ندارم که عروسی بگیرم مشکلی نیست ؟ "
Marya:
" نه پسرم مشکلی نیست قشنگ معلومه خودساخته و باهوشی مطمئن باش مامانت اون بالا بهت افتخار میکنه فلیکس تو هم نظرت رو بگو"
Felix:
" آمم منم مشکلی ندارم اوکیه "
Hyunjin:
" پسمن با فیلیکس فردا کار های قانونیش رو انجام میدیم دیگه نگران نباشید "
مادر فیلیکس سرش رو به نشونه تایید تکون داد و رفت تو آشپز خونه غذا درست کنه
ادامه دارد...★
۵.۲k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.