part

part:²

گلوله‌ها تو خونه پیچید و آ.ت قلبش تند می‌زد. لینو دستشو محکم گرفت و بهش گفت: «تو پشت من باش، هیچی بهت نمی‌رسه.»
آ.ت خودش رو پشتش قایم کرد و از ترس و هیجان، نفسی عمیق کشید. اون لحظه فهمید لینو فقط یه پسر عمه‌ی جذاب نیست، بلکه کسیه که حاضر بود جونش رو برای محافظت ازش به خطر بندازه.

لینو تونست با مهارتش مسیر امنی پیدا کنه و آ.ت رو به یه اتاق مخفی که پشت یه کمد پنهان بود ببره.
آ.ت هنوز نفسی نمی‌کشید و دستاش می‌لرزید. لینو آروم دستشو گرفت و گفت: «می‌بینی؟ امن شدیم. فقط با من باش.»
آ.ت سرش رو روی شونه‌اش گذاشت و برای اولین بار حس کرد همه‌ی ترس‌هاش با وجودش کم بود

وقتی صداها کم‌کم خاموش شد و خونه دوباره ساکت شد، لینو به آ.ت نگاه کرد و با لحنی نیمه‌جدی، نیمه‌بازیگوش گفت: «راستشو بخوای، تو خیلی دلنشینی، آیلین… شاید بیشتر از یه پسر عمه.»
آ.ت قلبش از خوشحالی بالا و پایین پرید، ولی فقط سرش رو تکون داد و لبخند زد. اون شب، هر دویشان فهمیدن که چیزی عمیق‌تر از کراش ساده بینشون شکل گرفته و رابطه‌شون تازه شروع شده.


---
دیدگاه ها (۲)

part:³شب، وقتی همه خواب بودن، صدای شیشه شکستن و قدم‌های سنگی...

part:⁴ آخرلینو و بقیه‌ی پسرا، وقتی فهمیدن آ.ت دزدیده شده، بل...

part:¹ا.ت همیشه سعی می‌کرد احساسش نسبت به پسر عمه‌اش، لینو، ...

با کامبک جدید قراره سکته کنم

شوهر دو روزه. پارت۷۴

#درخواستی #دوپارتی وقتی بعد از مدت ها همدیگه رو میبینید و......

چندشاتی جونگکوک(پارت۶)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط