پارت³¹
پارت³¹
فصل دوم
......................................
سعی کردم با ملاحضه رفتار کنم و اخمامو باز کردم که دستی رویه شونم نشست
نامجون " جونگ کوک اروم باش
اروم سر تکون دادم و دستامو تو هم قفل کردم پنج دقیقه ای منتظر بودیم که بالاخره اومد با اینکه از نزدیک هیچ وقت ندیده بودمش اما بدجوری عصبیم میکرد به چشمایه مرموزش نگا کردم
هاوارد" پس بالاخره قسمت شد شما رو ببینم !
ندونامو رو هم کشیدم و سرتکون دادم
هاوارد" خوبه ... عاا راستی یونا چطوره بهتره؟اخه .. اخرین باری که دیدمش وضعیت خوبی نداشت !
میخواستم بلند بشم و تا میتونم بزنمش که نامجون شروع کرد حرف زدن
نامجون" ما اینجا نیومدیم حال همو بپرسیم ... پس جایه این وقت طلف کردن بریم سر اصل مطلب
هاوارد" از من چی میخوایین؟
_ میخوام بدونم اون عوضی کجا قایم شده !
هاوارد" عااا زشته درمورد پدر زنت اینجور حرف میزنیا !
یونگی"فقط جواب سوالمونو بده ... ما وقت واسه این مسخره بازیا ندارم
و هاوارد دوباره با لحن مرموز و ارومش و لبخند ژکند رویه لبش که بدجور رو مغز من داشت رژه میرفت ادامه داد
هاوارد" واو خوشم اومد من دنبال اینجور ادما برایه مزاکره هستم خوبب گوش میدم
یونگی" از کی اونو میشناسین؟
هاوارد" خوب .. دوسال پیش ما تو یه مراسم باهم اشنا شدیم .. بعد چند روزی بهم زنگ زد گفت باید حرف بزنیم ... منم عاشق مزاکره هایه مرموزم فک کنم میدونید دیگه !
یونگی" نمیدونی چرا ازت میخواست یه همچین کاری انجام بدی؟
هاوارد" میدونم ...
_ پس بهمون بگو
سری به دور تکون داد و نفس عمیقی کشید لبخند مسخره اش رویه لبش از بین رفت و حالا با جدیت تمام ادامه میداد
هاوارد" شما فک کردین به این راحتیه؟ قضیه از اون چیزی که فکر میکنید پیچیده تر و پر دردسر تره ! .... پایه انتقام و یه عشق قدیمی وسطه بچه ها !
یونگی کمی فکر کرد و گفت
یونگی" منظورتو متوجه نمیشم یکم واضح تر حرف بزن
هاوارد" دارم میگم شاید بتونید اونو گیر بیارید اما به هیچ عنوان نمیتونید بکشیدش یا انتقامی بگیرید چون تنها فقط اون نیست که تو این ماجرا مقصر بوده ! اون فقط اجدا کننده نقشه بوده !!
مغزم دیگه قد نمیداد این حرف هایه مرموزی که اصلا به دلم نشیته بودن خیلی بد منو درگیر کرده بودن
_ یعنی چی که اون فقط اجرا کننده بوده؟ مگه پشتش کس دیگه ای هم هست !؟
هاوارد " تو واقعا فک کردی میاد بدون فکر کردن به چیزی و کسی دخترشو عذاب بده؟ ... متاسفانه شما تو موقعیت بدی هستین چون اون فقط دنبال عذاب دادن شما نیست
این دفعه از کوره در رفتم و بلند شدم دستامو رو میز کوبیدم و داد زدم
_ ده حرف بزن لنتی بگو چه خبرههه بگو چرا میخوان با ما اینکارو کنن بگووو
نامجون" اروم باش بشین .. گفتم با ارامش
هاوارد" خوب بهم گوش کنید با اینکه شمارو نمیشناسم ولی نمیخوام بلایی سرتون بیاد ... همونطور گفتم یه عشق قدیمی و یه انتقام ..... این فقط به پدر یونا مربوط نمیشه بلکه به مادرش و خانواده تو جونگ کوک
_ چ .. چه ربطی به من دارن؟
هاوارد" بزار خیلی واضح تر و خلاصه تر واستون بگم ... مادر یونا عاشق پدرت بود و پدرتوهم عاشقش بود اون دوتا به حدی عاشق بودن که حاضر بودن برایه همدیگه جونشونم فدا کنن ... اما طولی نکشید که شوهرش یعنی پدر یونا اونارو ازهم جدا کرد و ...
فصل دوم
......................................
سعی کردم با ملاحضه رفتار کنم و اخمامو باز کردم که دستی رویه شونم نشست
نامجون " جونگ کوک اروم باش
اروم سر تکون دادم و دستامو تو هم قفل کردم پنج دقیقه ای منتظر بودیم که بالاخره اومد با اینکه از نزدیک هیچ وقت ندیده بودمش اما بدجوری عصبیم میکرد به چشمایه مرموزش نگا کردم
هاوارد" پس بالاخره قسمت شد شما رو ببینم !
ندونامو رو هم کشیدم و سرتکون دادم
هاوارد" خوبه ... عاا راستی یونا چطوره بهتره؟اخه .. اخرین باری که دیدمش وضعیت خوبی نداشت !
میخواستم بلند بشم و تا میتونم بزنمش که نامجون شروع کرد حرف زدن
نامجون" ما اینجا نیومدیم حال همو بپرسیم ... پس جایه این وقت طلف کردن بریم سر اصل مطلب
هاوارد" از من چی میخوایین؟
_ میخوام بدونم اون عوضی کجا قایم شده !
هاوارد" عااا زشته درمورد پدر زنت اینجور حرف میزنیا !
یونگی"فقط جواب سوالمونو بده ... ما وقت واسه این مسخره بازیا ندارم
و هاوارد دوباره با لحن مرموز و ارومش و لبخند ژکند رویه لبش که بدجور رو مغز من داشت رژه میرفت ادامه داد
هاوارد" واو خوشم اومد من دنبال اینجور ادما برایه مزاکره هستم خوبب گوش میدم
یونگی" از کی اونو میشناسین؟
هاوارد" خوب .. دوسال پیش ما تو یه مراسم باهم اشنا شدیم .. بعد چند روزی بهم زنگ زد گفت باید حرف بزنیم ... منم عاشق مزاکره هایه مرموزم فک کنم میدونید دیگه !
یونگی" نمیدونی چرا ازت میخواست یه همچین کاری انجام بدی؟
هاوارد" میدونم ...
_ پس بهمون بگو
سری به دور تکون داد و نفس عمیقی کشید لبخند مسخره اش رویه لبش از بین رفت و حالا با جدیت تمام ادامه میداد
هاوارد" شما فک کردین به این راحتیه؟ قضیه از اون چیزی که فکر میکنید پیچیده تر و پر دردسر تره ! .... پایه انتقام و یه عشق قدیمی وسطه بچه ها !
یونگی کمی فکر کرد و گفت
یونگی" منظورتو متوجه نمیشم یکم واضح تر حرف بزن
هاوارد" دارم میگم شاید بتونید اونو گیر بیارید اما به هیچ عنوان نمیتونید بکشیدش یا انتقامی بگیرید چون تنها فقط اون نیست که تو این ماجرا مقصر بوده ! اون فقط اجدا کننده نقشه بوده !!
مغزم دیگه قد نمیداد این حرف هایه مرموزی که اصلا به دلم نشیته بودن خیلی بد منو درگیر کرده بودن
_ یعنی چی که اون فقط اجرا کننده بوده؟ مگه پشتش کس دیگه ای هم هست !؟
هاوارد " تو واقعا فک کردی میاد بدون فکر کردن به چیزی و کسی دخترشو عذاب بده؟ ... متاسفانه شما تو موقعیت بدی هستین چون اون فقط دنبال عذاب دادن شما نیست
این دفعه از کوره در رفتم و بلند شدم دستامو رو میز کوبیدم و داد زدم
_ ده حرف بزن لنتی بگو چه خبرههه بگو چرا میخوان با ما اینکارو کنن بگووو
نامجون" اروم باش بشین .. گفتم با ارامش
هاوارد" خوب بهم گوش کنید با اینکه شمارو نمیشناسم ولی نمیخوام بلایی سرتون بیاد ... همونطور گفتم یه عشق قدیمی و یه انتقام ..... این فقط به پدر یونا مربوط نمیشه بلکه به مادرش و خانواده تو جونگ کوک
_ چ .. چه ربطی به من دارن؟
هاوارد" بزار خیلی واضح تر و خلاصه تر واستون بگم ... مادر یونا عاشق پدرت بود و پدرتوهم عاشقش بود اون دوتا به حدی عاشق بودن که حاضر بودن برایه همدیگه جونشونم فدا کنن ... اما طولی نکشید که شوهرش یعنی پدر یونا اونارو ازهم جدا کرد و ...
۳.۶k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.