دوست دارم بر شبم مهمان شوی

دوست دارم بر شبم مهمان شوی
بر کویر تشنه چون باران شوی
دوست دارم تا شب و روزم شوی
نغمه ی این ساز پر سوزم شوی
دوست دارم خانه ای سازم ز نور
نام تو بر سردرش زیبا ز دور
دوست دارم چهره ات خندان کنم
گریه های خویش را پنهان کنم
دوست دارم بال پروازم شوی
لحظه ی پایان و آغازم شوی
دوست دارم ناله ی دل سر دهم
یا به روی شانه هایت سر نهم
دوست دارم لحظه را ویران کنم
غم ، میان سینه ام زندان کنم
دوست دارم تا ابد یادت کنم
با صدایی خسته فریادت کنم
دوست دارم با تو باشم هر زمان
گر تو باشی،من نبارم بی امان
دیدگاه ها (۱۰)

تو ای رویت چراغ و چشم خانهبدونت غمکده شد آشیانهمذاب غم ز دل ...

برکه بودم در خیالم شوق ماندن داشتمبر تنم تصویر ماهش را نگه ...

باد آمد دورِ تو پیچید و عطرت را ربودکوه، پُشتِ ابرها زیبایی ...

دلا کم رو سوی کاری که هردم درد سر داردکه هر کس در هوس گردد م...

جان پرورم گهی که تو جانان من شویجاوید زنده مانم اگر جان من ش...

گاهی توکل متوکل به هادی است . . .

پارت : ۴۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط