خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۴۳
خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۴۳
من چرا از ساعتای دو به بعد مغز گرامی را به رد دادن می سِپارم؟ نه، واقعاً چرا؟
خلاصه، موهای مثله ابریشمم رو خیلی آروم شونه میزدم. خیلیییی آروم خیلیییی خیلییی آروم!
نمیدونم چرا! مرضم این بود. فکر میکردم ته کنترل خودشو از دست میده و میاد سمتم ولی نه، نگام میکرد اما خود دار بود!
باباااا خـفـن! بابا آدم حســابی! خو الان چ گ..هی میل کنم؟ بزنم زیره آواز؟ نه آقا آروم میخونم! باید صدام رو جوری کنم که خودش از زیباییش بیاد سمتم! فکر کردین این زیبای خفته و چه میدونم سفیدبرفی چیکار کردن ک هر چی شاهزاده بود براشون میریخت؟ بی مقدمه آواز میخوندن دیگه!
خب کرهای بخونم؟ نه بابا وطنی میخونم! مشکل من نیست اگه معنیشو نفهمید! والا...
آروم و زیرلب شروع کردم به خوندن:
گفتی به من
با یه لبخند سرد
که دیگه نبینیم همو تا ابد
با یه حرف ساده
میده این دل آزارت
بگو کجا باید
پیدات کنم
بگم اتفاقی دیدمت
یا که اشتباه بگیرمت
صداتو بشنوم بگی به من
خورشید بی تو پشت ابرا میمونه
ستاره ها میرن دونه به دونه
آسمونم بی تو دریای خونه
بیا بازم منو ببر به خونه
گفتم رویامی
مثه یه خیالی
گفتم دنیامی
توو هر سیاهی
تو اومدی شدی تموم دنیام
میدونم میمونی مثه یه رویا
رنگ میکنی همه سیاهیارو
میچینی اشکای رو گونه هامو
بمون حتی اگه فاصله اومد
اگه یه روز دیگه واست نخوندم
بگو کجاس صدات کناره گوشم
بگی دوست دارم واست میخونم
(Erota - Tamara)
توی آینه زیرچشمی بهش نگاه کردم.
هنوزم حرکتی نمیکرد. حاجی نکنه سکته کردههههه؟ هِی هِی! یه خدا نکنهای زیرلب بگو! خب شاید آهنشگو دوس نداشته؟ خب پَ چی براش بخونم؟ آهااا فهمیدم!!! بندری میخونم!!!
من چرا از ساعتای دو به بعد مغز گرامی را به رد دادن می سِپارم؟ نه، واقعاً چرا؟
خلاصه، موهای مثله ابریشمم رو خیلی آروم شونه میزدم. خیلیییی آروم خیلیییی خیلییی آروم!
نمیدونم چرا! مرضم این بود. فکر میکردم ته کنترل خودشو از دست میده و میاد سمتم ولی نه، نگام میکرد اما خود دار بود!
باباااا خـفـن! بابا آدم حســابی! خو الان چ گ..هی میل کنم؟ بزنم زیره آواز؟ نه آقا آروم میخونم! باید صدام رو جوری کنم که خودش از زیباییش بیاد سمتم! فکر کردین این زیبای خفته و چه میدونم سفیدبرفی چیکار کردن ک هر چی شاهزاده بود براشون میریخت؟ بی مقدمه آواز میخوندن دیگه!
خب کرهای بخونم؟ نه بابا وطنی میخونم! مشکل من نیست اگه معنیشو نفهمید! والا...
آروم و زیرلب شروع کردم به خوندن:
گفتی به من
با یه لبخند سرد
که دیگه نبینیم همو تا ابد
با یه حرف ساده
میده این دل آزارت
بگو کجا باید
پیدات کنم
بگم اتفاقی دیدمت
یا که اشتباه بگیرمت
صداتو بشنوم بگی به من
خورشید بی تو پشت ابرا میمونه
ستاره ها میرن دونه به دونه
آسمونم بی تو دریای خونه
بیا بازم منو ببر به خونه
گفتم رویامی
مثه یه خیالی
گفتم دنیامی
توو هر سیاهی
تو اومدی شدی تموم دنیام
میدونم میمونی مثه یه رویا
رنگ میکنی همه سیاهیارو
میچینی اشکای رو گونه هامو
بمون حتی اگه فاصله اومد
اگه یه روز دیگه واست نخوندم
بگو کجاس صدات کناره گوشم
بگی دوست دارم واست میخونم
(Erota - Tamara)
توی آینه زیرچشمی بهش نگاه کردم.
هنوزم حرکتی نمیکرد. حاجی نکنه سکته کردههههه؟ هِی هِی! یه خدا نکنهای زیرلب بگو! خب شاید آهنشگو دوس نداشته؟ خب پَ چی براش بخونم؟ آهااا فهمیدم!!! بندری میخونم!!!
۱۶.۶k
۲۸ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.