وقتی میخواستی سوپرایزش کنی ولی
وقتی میخواستی سوپرایزش کنی ولی
از زبون ات
فردا تولد تهیونگه از قبل بهش گفتم امروز میرم مسافرت وسایلمو جمع کردم بردم خونه ی دوستم و شب اونجا موندم از اونجایی که می دونستم رفته کمپانی رفتم داخل خونه تا کارا رو انجام بدم شب شد چراغا رو خاموش کردم و با اعضا و دوستام داخل خونه قایم شدیم تهیونگ درو باز کرد ولی تا خواستم چراغا رو روشن کنم تهیونگو دیدم که منشیش و بغل کرده چراغا هنوز روشن نکرد اول اون دختر رو انداخت رو مبل روش خیمه زد که چراغا رو روشن کردم
تهیونگ:ت..تو اینجا چیکار میکنی ؟
ات گذاشتمو رفت و پشت سرش همه رفتن
از زبون تهیونگ
همه جارو دنبالش گشتم اما نبود یهو گوشیم زنگ خورد دیدم اته
تهیونگ :الو ات کجایی نگران شدم
ات:بیا کوه
و قطع کرد
رفتم همون جایی که ات گفت همون کوهی که هر سال موقع تولدم میرفتیم رفتم که دیدم اونجا وایساده از چشماش معلوم می شد گریه کرده
تهیونگ :ات دلم هزار راه رفت خدارو شکر سالمی
ات:یادته پارسال ..به هم قول دادیم که سال دیگه بیایم راست کار هر سالمونه هر سال به هم قول میدیم بعد از هر تولد ولی .....
تهیونگ:ولی چی ؟
دیدم رفت لب پرتگاه
ات:ولی شاید امسال نشه به هم قول بدیم
تهیونگ:چی داری میگی ؟(با بغض )
ات:جایی که شروعش کردم تمومش میکنم
تهیونگ:تو نمی تونی این کارو ...کنی (با گریه )
ات:خودم شروعش کردم خودمم تمومش می کنم دوست دارم
از زبون ات
خودمو به دست باد سپردمو سیاهی
از زبون ات
فردا تولد تهیونگه از قبل بهش گفتم امروز میرم مسافرت وسایلمو جمع کردم بردم خونه ی دوستم و شب اونجا موندم از اونجایی که می دونستم رفته کمپانی رفتم داخل خونه تا کارا رو انجام بدم شب شد چراغا رو خاموش کردم و با اعضا و دوستام داخل خونه قایم شدیم تهیونگ درو باز کرد ولی تا خواستم چراغا رو روشن کنم تهیونگو دیدم که منشیش و بغل کرده چراغا هنوز روشن نکرد اول اون دختر رو انداخت رو مبل روش خیمه زد که چراغا رو روشن کردم
تهیونگ:ت..تو اینجا چیکار میکنی ؟
ات گذاشتمو رفت و پشت سرش همه رفتن
از زبون تهیونگ
همه جارو دنبالش گشتم اما نبود یهو گوشیم زنگ خورد دیدم اته
تهیونگ :الو ات کجایی نگران شدم
ات:بیا کوه
و قطع کرد
رفتم همون جایی که ات گفت همون کوهی که هر سال موقع تولدم میرفتیم رفتم که دیدم اونجا وایساده از چشماش معلوم می شد گریه کرده
تهیونگ :ات دلم هزار راه رفت خدارو شکر سالمی
ات:یادته پارسال ..به هم قول دادیم که سال دیگه بیایم راست کار هر سالمونه هر سال به هم قول میدیم بعد از هر تولد ولی .....
تهیونگ:ولی چی ؟
دیدم رفت لب پرتگاه
ات:ولی شاید امسال نشه به هم قول بدیم
تهیونگ:چی داری میگی ؟(با بغض )
ات:جایی که شروعش کردم تمومش میکنم
تهیونگ:تو نمی تونی این کارو ...کنی (با گریه )
ات:خودم شروعش کردم خودمم تمومش می کنم دوست دارم
از زبون ات
خودمو به دست باد سپردمو سیاهی
۱۰.۶k
۰۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.