پارت دوم سناریو

پارت دوم سناریو

کوکی نگاهی به ات که افتاده بود زمین نگاه میکنه
کوک.: هه ..‌ احمق
کوکی وقتی اینو گفت از اونجا رفت ----------------
ویو ات.
نمیدونستم چطوری بهش بفهمونم
میدونستم قراره بلایی سرم بیاره
برای همین ترسیده بودم ولی به روی خودم نمیاوردم
از روی زمین پا شدم با این که دستام میلرزید رفتم سمت کلاسمون روی یکی از صندلی ها نشستم با این که سرم پایین بود و ترسیده بودم
همه بچه ها من رو بد جوری بد نگاه میکردن و وقتی معلم اومد تو کلاس
از عقب حص میکردم نگاه سنگینی روی منه میدونستم اونه( کوک) به خودم میگفتم یعنی قراره چه بلایی سر من بیاد
معلم: خب بچه ها امروز یه دانش‌آموز جدید داریم و قراره خودشو به ما معرفی کنه
ات بلند شو و خودتو معرفی کن
ات : ب..بله
من ات هستم ...
معلم : خب خوبه برو بشین
جونگ کوک بیا اینجا باید جاتو عوض کنم
امروز چون با ات زیاد رفیق نیستی و نمیتونی باهاش حرف بزنی پس برو پیش ات
ات: ول..ولی
معلم: ولی نداره برو بشین جونگ کوک
جونگ کوک اصبانی بود اصبانی تر شد با اصبانیت رفت روی صندلیش نشست
کوک: لعنتی .. میخوام سرتو بکوبونم روی میز ولی حیف معلم سر کلاسه
ات: من ..من. اون کارو نکردم
من راست میگم اگه من اون کارو میکردم فرار میکردمو صبر نمیکردم ( با ترس)
کوک: دهنتو ببند ( اصبانیت )
وقتی جونکوک اینو گفت زنگ خونه خورد
ات داشت وسیله هاشو جمع می‌کرد که جونکوک گفت
: هی عوضی
ات روشو به کوکی کرد : چی میخوای

مایل به پارت سوم؟
دیدگاه ها (۱)

کسی هست بیاد پی وی؟

همین فرمونو بریم تا ۱۰۰ تایی هم می‌رسیم(:

بلخره ....

پارت اول سناریو ویو ات: خب فردا روز اول مدرسه اس و ساعت کوک ...

هنرمند کوچولوی من

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط