ساعت آخر بود
ساعت آخر بود،
دخترک گوشه کلاس تنها و آرام نشسته و به چهره مهربان معلم ؛
چشم دوخته.
یکی از بچه ها می خواهد چیزی بخورد که معلم می فهمد.
با مهربانی می گوید :
بچّه هازنگ آخره!
اگه سر کلاس چیزی بخورین نمی تونین توی خونه غذای خوشمزه مامانتون رو بخورین!
چند نفر با خنده و شوخی می گویند اگه غذا نداشتیم چی؟
دخترک در گوشه کلاس آرام زمزمه می کند:
اگه مامان نداشتیم چی ... ؟!!
دخترک گوشه کلاس تنها و آرام نشسته و به چهره مهربان معلم ؛
چشم دوخته.
یکی از بچه ها می خواهد چیزی بخورد که معلم می فهمد.
با مهربانی می گوید :
بچّه هازنگ آخره!
اگه سر کلاس چیزی بخورین نمی تونین توی خونه غذای خوشمزه مامانتون رو بخورین!
چند نفر با خنده و شوخی می گویند اگه غذا نداشتیم چی؟
دخترک در گوشه کلاس آرام زمزمه می کند:
اگه مامان نداشتیم چی ... ؟!!
- ۱.۷k
- ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط