بسکه رنجاندی دلم را لب فرو بستم زشعر

بسکه رنجاندی دلم را لب فرو بستم زشعر
بعدازین حرف مرا در انجمن هم نشنوی

آنچنان خواهم جدایی کز پس صدسال صبر
بوی این گمگشته را از پیرهن هم نشنوی

#معینی_کرمانشاهی
دیدگاه ها (۵)

مترسک را دار زدند به جرم دوستی با پرنده ..!!!که مبادا تاراج ...

شب از آنجایی شروع می‌شود که موهایت را باد دانه دانه پریشان م...

روزها دردم زیــــاد و شب دو چنـــــدان میشودگونـہ ام با اشڪـ...

یا عافیـــــت از چشم فســـــونسازم دهیا آن ڪه زبان شڪوه پـــ...

عاشقانه های شبنم

چندشاتی جونگکوک(پارت۲)

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط