امید
#امید
#پارت3
صبح با صدای ساعت بیدار شدم به ساعت نگاه کرده
_ساعت شیش صبحه ، خب الان باید روپوشمو اماده کنم کلی کار دارم
از روی زمین بلند شدم به اون دوتا پسری که روی تخت بودن نگاه کردم
_آره شب حسابتونو میرسم
خنده شیطانی کردم رفتم سراغ کارام روپوشمو برداشتم اویزان کردم کل لباسامو تا کردم که بزارم تو کمد وقتی در کومودو باز کردم با دیدن لباسای کوک و ته عصبی شدم داد زدم( عکس کومود رو میزارم 😂😂)
_اخه اینجا سه تا کوموده
پوزخندی زدم لباساشونو همرو ریختم بیرون لباسامو گذاشتم داخلش پشکنی زدم رفتم سمت خموم یه دوش کوچیک گرفتم
_ روپوشمو برداشتم پوشیدم ( عکس میزارم) به لباساشون خیره شدم
_اه باید جمعشون کنم
کل لباساشونو جمع کردم
_حالا کوله پشتیو چی کار کنی
در زدن
_کیه
_بیا صبحانه بعد بسا برای کوله پشتی
_باشه
_خداحافط
_خداحافط
رفتم سمت تخت کوک تهیونگ صدامو صاف کردم
_پاشید تنبلاااااااا
بلند نشدن پشکنی زدم بالشتو کشیدم زدم روی صورتشون
_باشید تنبلا
صدای کوک بلند شد
_برو بابا دیوونه
اخمی کردم
_از دانشگاه اخراج میشید
صدای تهیونگ بلند شد
_پول باشه همچی هست
سرمو انداختم پایین رفتم از خوابگاه بیرون
_چرا بنظرشون همچیو میشه با پول خرید
همهی کارامو کردم خسته رفتم سمت خوابگاه
_هنوز خوابید، ببینم اصلا شما درس میخونید
تهیونگ از روی تخت بلند شد رفت سمت یخجال ( عکس میزارم ) آبمیوه برداشت سر کشید سری با تعاسف براش تکون دادم
_براتون واقعا متعاسفم
کوک اومد بهم گفت
_امروز جی گفتن استادامون
_اوففف، بیا سر کلاس تا ببینی چی میگن
پوزخندی زد
_زیادی زبون درازی
_ببینم شما دوتا اصلا جرا اومدین دانشگاه
جوابی بهم ندادن زم زمه کردم
_واقعا که
*****یه روز بعد که لیسا میره دانش گاه
خندهی بلندی کردم
استاد بهم خیره شده
_لیسا چیز خنده داری گفتم، خب به ماهم بگو بخندیم
سرمو پایین انداختم
_ببخشید استاد
_بیا توضیح بده این درسو
_چشم
خداروشکر که این درسو بلد بودم رفتم همه چیو توضیح دادم
_برو بشین
_چشم
رفتم نشستم
_آیشش حالا مگه چیشده
تهیونگ اخمی کرد
_من چیز خنده داری نگفتم
_آخه واقعا خوانوادت مجبورت کردن بیای اینجا
اخمی وحشتناکی کرد
_آره
_خیلی مسخره ای
#پارت3
صبح با صدای ساعت بیدار شدم به ساعت نگاه کرده
_ساعت شیش صبحه ، خب الان باید روپوشمو اماده کنم کلی کار دارم
از روی زمین بلند شدم به اون دوتا پسری که روی تخت بودن نگاه کردم
_آره شب حسابتونو میرسم
خنده شیطانی کردم رفتم سراغ کارام روپوشمو برداشتم اویزان کردم کل لباسامو تا کردم که بزارم تو کمد وقتی در کومودو باز کردم با دیدن لباسای کوک و ته عصبی شدم داد زدم( عکس کومود رو میزارم 😂😂)
_اخه اینجا سه تا کوموده
پوزخندی زدم لباساشونو همرو ریختم بیرون لباسامو گذاشتم داخلش پشکنی زدم رفتم سمت خموم یه دوش کوچیک گرفتم
_ روپوشمو برداشتم پوشیدم ( عکس میزارم) به لباساشون خیره شدم
_اه باید جمعشون کنم
کل لباساشونو جمع کردم
_حالا کوله پشتیو چی کار کنی
در زدن
_کیه
_بیا صبحانه بعد بسا برای کوله پشتی
_باشه
_خداحافط
_خداحافط
رفتم سمت تخت کوک تهیونگ صدامو صاف کردم
_پاشید تنبلاااااااا
بلند نشدن پشکنی زدم بالشتو کشیدم زدم روی صورتشون
_باشید تنبلا
صدای کوک بلند شد
_برو بابا دیوونه
اخمی کردم
_از دانشگاه اخراج میشید
صدای تهیونگ بلند شد
_پول باشه همچی هست
سرمو انداختم پایین رفتم از خوابگاه بیرون
_چرا بنظرشون همچیو میشه با پول خرید
همهی کارامو کردم خسته رفتم سمت خوابگاه
_هنوز خوابید، ببینم اصلا شما درس میخونید
تهیونگ از روی تخت بلند شد رفت سمت یخجال ( عکس میزارم ) آبمیوه برداشت سر کشید سری با تعاسف براش تکون دادم
_براتون واقعا متعاسفم
کوک اومد بهم گفت
_امروز جی گفتن استادامون
_اوففف، بیا سر کلاس تا ببینی چی میگن
پوزخندی زد
_زیادی زبون درازی
_ببینم شما دوتا اصلا جرا اومدین دانشگاه
جوابی بهم ندادن زم زمه کردم
_واقعا که
*****یه روز بعد که لیسا میره دانش گاه
خندهی بلندی کردم
استاد بهم خیره شده
_لیسا چیز خنده داری گفتم، خب به ماهم بگو بخندیم
سرمو پایین انداختم
_ببخشید استاد
_بیا توضیح بده این درسو
_چشم
خداروشکر که این درسو بلد بودم رفتم همه چیو توضیح دادم
_برو بشین
_چشم
رفتم نشستم
_آیشش حالا مگه چیشده
تهیونگ اخمی کرد
_من چیز خنده داری نگفتم
_آخه واقعا خوانوادت مجبورت کردن بیای اینجا
اخمی وحشتناکی کرد
_آره
_خیلی مسخره ای
۲۶.۸k
۲۲ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.