پارت صد سی یک غریبه آشنا
#پارت_صد_سی_یک #غریبه_آشنا
سهون:
از اول مهمونی چشمم بهش بود،اصلن تو بحث شرکت نمیکرد همش تو فکر بود،نمیدونم چشه این دختر سر از کارش در نمیارم...آخر شب رفتن،رفتم تو اتاق دراز کشیدم رو تخت...هوففف،امروز یه دفترخاطرات زیر صندلی پیدا کردم،نمیدونم بلند شدم از رو میز آوردمش...مال کیه یعنی،احتمالا مال زینبه اون روز کیفش افتاد...بزار ببینم چی توش نوشته...بعضی جاهاش به کره ای نوشته بود بعضی جاها به فارسی،یه نقاشی هایی هم کشیده بود...یکم از اولش خوندم خاطرات عادی بود...بخوابم فردا بقیشو میخونم،خواستم بزارمش رو میز عسلی چشمم افتاد به یه نوشته رو میز...این که شبیه،شبیه همون قبلیه اس..."میدونم این علاقه بیهوده اس و هیچ پایانی نداره"یعنی اینا رو زینب نوشته.نه زینب زینب که همش جلو چشمم بود...حواسم بهش بود جایی نرفت دیروز هم که دویید رفت فک نکنم کار اون باشه،پس کی میتونه باشه ئونسو که نیست تانیا هم که دونگهه رو دوست داره لیلا هم که امکان نداره...کیه که تا اتاقم اومده و نفهمیدم...این یکی رو کم داشتم زینب یه طرف اون قرار های لعنتی هم یه طرف این نوشته ها دیگه زیادیه...پرتش کردم رو میز،چشمامو بستم و خوابیدم...صبح بیدار شدم،خواستم برم بیرون دور بزنم،لباس پوشیدم یکم صبحانه خوردم رفتم پارکینگ و سوار ماشین شدم استارت زدم سرمو آوردم بالا که راه بیافتم،یه کاغذ دیدم زیر برف پاکن،بازهم از اون نوشته ها....سریع پیاده شدم برف پاکن رو بلند کردم کاغذ رو برداشتم"دیگه دوستت ندارم"نقاشی یه دختر که بنظر ناراحت میرسید هم زیرش کشیده بود...یعنی چی آخه...دیگه دوستم نداره...اولش چی نوشته بود دیگه نمیخوام دوستت داشته باشم دومی این علاقه بیهوده اس اینم سومی دیگه دوستت ندارم...نمیدونم چرا وقتی دیدم نوشته دلم ریخت آخه چرا دیگه دوستم نداره،این کیه؟دلم سمتش کشش داره با اینکه نمیدونم کیه....دوباره سوار شدم و راه افتادم فکرم خیلی درگیر زینب بود درگیر این نوشته ها...اگه زینب باشه چیکار کنم،دیگه دوستم نداشته باشه چیکار کنم؟مگه از اول دوستم داشت؟چرا واسم مهمه دوستم داشته باشه یا نه؟یکم با خودم فک کردن
+چون دوسش دارم
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
سهون:
از اول مهمونی چشمم بهش بود،اصلن تو بحث شرکت نمیکرد همش تو فکر بود،نمیدونم چشه این دختر سر از کارش در نمیارم...آخر شب رفتن،رفتم تو اتاق دراز کشیدم رو تخت...هوففف،امروز یه دفترخاطرات زیر صندلی پیدا کردم،نمیدونم بلند شدم از رو میز آوردمش...مال کیه یعنی،احتمالا مال زینبه اون روز کیفش افتاد...بزار ببینم چی توش نوشته...بعضی جاهاش به کره ای نوشته بود بعضی جاها به فارسی،یه نقاشی هایی هم کشیده بود...یکم از اولش خوندم خاطرات عادی بود...بخوابم فردا بقیشو میخونم،خواستم بزارمش رو میز عسلی چشمم افتاد به یه نوشته رو میز...این که شبیه،شبیه همون قبلیه اس..."میدونم این علاقه بیهوده اس و هیچ پایانی نداره"یعنی اینا رو زینب نوشته.نه زینب زینب که همش جلو چشمم بود...حواسم بهش بود جایی نرفت دیروز هم که دویید رفت فک نکنم کار اون باشه،پس کی میتونه باشه ئونسو که نیست تانیا هم که دونگهه رو دوست داره لیلا هم که امکان نداره...کیه که تا اتاقم اومده و نفهمیدم...این یکی رو کم داشتم زینب یه طرف اون قرار های لعنتی هم یه طرف این نوشته ها دیگه زیادیه...پرتش کردم رو میز،چشمامو بستم و خوابیدم...صبح بیدار شدم،خواستم برم بیرون دور بزنم،لباس پوشیدم یکم صبحانه خوردم رفتم پارکینگ و سوار ماشین شدم استارت زدم سرمو آوردم بالا که راه بیافتم،یه کاغذ دیدم زیر برف پاکن،بازهم از اون نوشته ها....سریع پیاده شدم برف پاکن رو بلند کردم کاغذ رو برداشتم"دیگه دوستت ندارم"نقاشی یه دختر که بنظر ناراحت میرسید هم زیرش کشیده بود...یعنی چی آخه...دیگه دوستم نداره...اولش چی نوشته بود دیگه نمیخوام دوستت داشته باشم دومی این علاقه بیهوده اس اینم سومی دیگه دوستت ندارم...نمیدونم چرا وقتی دیدم نوشته دلم ریخت آخه چرا دیگه دوستم نداره،این کیه؟دلم سمتش کشش داره با اینکه نمیدونم کیه....دوباره سوار شدم و راه افتادم فکرم خیلی درگیر زینب بود درگیر این نوشته ها...اگه زینب باشه چیکار کنم،دیگه دوستم نداشته باشه چیکار کنم؟مگه از اول دوستم داشت؟چرا واسم مهمه دوستم داشته باشه یا نه؟یکم با خودم فک کردن
+چون دوسش دارم
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf
۱۷.۳k
۰۹ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.