علیرضا کرمی
علیرضا کرمی
آقای "علیرضا کرمی"، شاعر، نویسنده و پژوهشگر لرستانی، زادهی سال ۱۳۵۰ خورشیدی، در محلهی پشت بازار خرمآباد است.
وی دانشآموختهی رشتهی فلسفه در مقطع کارشناسی و دانشآموختهی ارشد تاریخ است.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ کتابشناسی:
- مجموعه شعر سپیده در باغهای اردیبهشت، ۱۳۷۷، انتشارات هیرمند
- مجموعه شعر به نام دریا بخوان، ۱۳۸۹، انتشارات مدیا
- رمان درخت معجزه ورزا، ۱۳۸۸، انتشارات انجمن قلم
- مکتب خرمآباد (با نگاهی تاریخی و فرهنگی به ترانههای باباطاهر و میر نوروز)، ۱۴۰۴، انتشارات اردیبهشتجانان
و...
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
و بابل زمینی سوخته بود
بازماندهی جنگهای کهن
و زنان و کودکان گرداگرد آتش
سماع میکردند
جنگل از صدای تبر و زخم درختها
و کوی وبرزن از صدای تازیانه حکایت داشت
مؤمنان به نمازعشق میایستادند با وضوی خون
زبانهای سرخ عقلِ سبز برباد میداد
و درگاه بلند دیرِ مغان هیچ نمیلرزيد
سوختنِ زنده زندهی اسبها در آتش شیههشان
و گرازان و سگها سراسر شب را به پلشتی میآلوند
ما و میراث روزگار فراموش شده
که تا هنوز به رسم ادیان گذشته گوسپند قربانی میکنیم
و خونش را به سر و روی کودکان میپاشیم
که از نحسی روزگار بیهیچ هراسی عبور کنیم
کُندر و عود
اسپندِ در آتش را
آهو و پلنگ بو میکشند
و جهان قطب گم کرده نه جنوبش پیداست نه شمال
زنانِ اسطوره اما پیراهن ابریشمی میپوشند
و فرشتگانی در حبس ساحران
با جمجمههای بلور و طلسم
شیطانپرستان زنجیر و میخ برای مسیح در دست داشتند.
آقای "علیرضا کرمی"، شاعر، نویسنده و پژوهشگر لرستانی، زادهی سال ۱۳۵۰ خورشیدی، در محلهی پشت بازار خرمآباد است.
وی دانشآموختهی رشتهی فلسفه در مقطع کارشناسی و دانشآموختهی ارشد تاریخ است.
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ کتابشناسی:
- مجموعه شعر سپیده در باغهای اردیبهشت، ۱۳۷۷، انتشارات هیرمند
- مجموعه شعر به نام دریا بخوان، ۱۳۸۹، انتشارات مدیا
- رمان درخت معجزه ورزا، ۱۳۸۸، انتشارات انجمن قلم
- مکتب خرمآباد (با نگاهی تاریخی و فرهنگی به ترانههای باباطاهر و میر نوروز)، ۱۴۰۴، انتشارات اردیبهشتجانان
و...
─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─
◇ نمونهی شعر:
(۱)
و بابل زمینی سوخته بود
بازماندهی جنگهای کهن
و زنان و کودکان گرداگرد آتش
سماع میکردند
جنگل از صدای تبر و زخم درختها
و کوی وبرزن از صدای تازیانه حکایت داشت
مؤمنان به نمازعشق میایستادند با وضوی خون
زبانهای سرخ عقلِ سبز برباد میداد
و درگاه بلند دیرِ مغان هیچ نمیلرزيد
سوختنِ زنده زندهی اسبها در آتش شیههشان
و گرازان و سگها سراسر شب را به پلشتی میآلوند
ما و میراث روزگار فراموش شده
که تا هنوز به رسم ادیان گذشته گوسپند قربانی میکنیم
و خونش را به سر و روی کودکان میپاشیم
که از نحسی روزگار بیهیچ هراسی عبور کنیم
کُندر و عود
اسپندِ در آتش را
آهو و پلنگ بو میکشند
و جهان قطب گم کرده نه جنوبش پیداست نه شمال
زنانِ اسطوره اما پیراهن ابریشمی میپوشند
و فرشتگانی در حبس ساحران
با جمجمههای بلور و طلسم
شیطانپرستان زنجیر و میخ برای مسیح در دست داشتند.
- ۳۳۳
- ۲۵ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط