part

part 156
سوزومه: ددی رانندگی میکنی جذاب تر میشی
ری: ممنون بیبی
سوزومه: چه زود بزرگ شدیم انگار همین دیروز بود باهم میرفتیم حمومو مامانم حمومون میکرد
ری: اوم یادش بخیر
سوزومه: ری یروز فک میکردی انقد بزرگ بشی یا اینجوری زندگی کنی
ری: بزرگ شدنو اره ولی نوع زندگیم نه. اخه من ارزوم بود خلبان بشم وخونمونو از بالا ببینم
سوزومه: پس چرا نرفتی تو اون رشته
ری: بابام مریض شد باید شرکتو به عهده میگرفتم
سوزومه: اوم ولی بازم الان بهترینی
ری: تو چی تو از اولش میخواستی بیای این رشته
سوزومه: خب بابام از کوچیکیم تو گوشم میخوند که من وارث شرکتم و من قرار جا پای بابام بزارم بخواطر همین هیچ وقت به رشته دیگه فک نکردم
ری: ولی تو خوب تو این رشته پیشرفت کردی
سوزومه: ممنون ددی
رسیدن خونه سوزومه و سوزومه وسایلایی که نیاز داشتو برداشت باهم رفتن خونه ری سوزومه با مامان ری سلامو احوال پرسی کردو مامان ری اتاق سوزومه رو نشون داد اتاق سوزومه کنار اتاق ری بود سوزومه وسایلاشو چید تو کمد که در اتاقش به صدا اومد اجازه داد بیاد تو
مامان ری: سوزی عزیزم ناهار امادست بیا پایین غذاتو بخور
سوزومه: اوکی الان میام خاله
سوزومه از جاش بلند شدو رفت سر میز و با اجازه شروع کرد به خوردن غذا
بابای ری: دخترم از شرکتت چه خبر
سوزومه: به لطف ری الان راحت میتونم ادارش کنم
ری: من خودم دارم از بابا یاد میگیرم
بابای ری: هی پسر من کوتا بیا نیست داره تمام دارایی های تجربمو تو چند سال میریزه تو جیبش
ری: بابا
سوزومه: عمو گاهی بیا به شرکتم سر بزن ببین اوضاعش چطوره
بابای ری: هر وقت انرژیشو تاشتم بهت سر میزنم
مامان ری: انقد از شرکت حرف نزنین ناهارتونو بخورید
سوزومه: ری منو بعد ناهار برسون شرکت
ری: اوکی
بعد خوردن ناهار سوزومه از مامان زی تشکر کردو رفت اتاقشو لباساشو عوض کردو موهاشو درست کرد و یه میکاپ ریزی کردو از اتاقش اومد بیرونو رفت اتاق ری اونم داشت لباساشو عوض میکرد
سوزومه: هنوز اماده نشدی
ری: چشاتو دربیش کن دختره هیز
سوزومه: ایش الان چیرو میخوای قایم کنی مستر
ری: تو خجالت سرت میشه؟
سوزومه: نگو که الان خجالت کشیدی
ری: هعییی اوکی برو بیرون منم اومدم
سوزومه اداشو در اوردو از اتاقش اومد بیرون رفت پایین کلید ماشینو گرفتو رفت تو ماشین ری هم اومدو سوار ماشین کردو راه افتاد بعد ده مین رسیدن
سوزومه: مرسی ددی
ری: قابلتو نداره لیدی
سوزومه از ماشین پیاده شدو رفت سمت شرکت هرکی میدیدش بهش تعظیم میکردو سلام میداد سوزومه رفت دفتر هارو مشغول نشسته بود که متومش نشد
سوزومه: اهم اهم مستر سرت شلوغه؟
دیدگاه ها (۶)

part 157هارو: عه تو کی اومدی سوزومه: همین الان هارو: حالت خو...

part 158سوزومه: کاری هست من بکنم هارو: اره بیا اینارو دست کن...

part 155سوزومه: بهتر از من میدونی مگه نه امیلی امیلی: چیشده ...

کسی بد خط تر از منم هست 😕😅

#عشق_جنایت 🔪پارت53تهیونگ:بیب بیایِنا:اوکی ددیهیونگ:بابا چرا ...

آبنبات تلخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط