part
part 158
سوزومه: کاری هست من بکنم
هارو: اره بیا اینارو دست کن چندتا هم پرات فایل میفرستم بهش یه نگاهی بکن
سوزومه: اوکی
چند ساعت بعد ری اومد داخل دفتر
ری: خسته نباشید
سوزومه: ممنون ددی
هارو: ممنون
ری: سوزی کارت زیاده
سوزومه: نه الاناست تموم بشه چطور
ری: عالیه لیلی و جسیکا اومدن داریم میریم شهر بازی
سوزومه: واااای اخ جووون هارو شماهم بیایین
هارو: شرکت چی
سوزومه: ولش بابا یه روز زودتر تعطیل میکنیم
هارو: نمیشه که
سوزومه: اوکی پس ما بریم خودشون یکاریش میکنن
هارو: تو یچیزیت هستا نمیشه که شرکتو بزاریم بریم
سوزومه: پس منشی چه گوهی میخوره وای میسه دم در اگه کار ضروری پیش اومد زنگ میزنه
هارو: اوکی به کایا زنگ میزنم که اماده شه بعد میایم خونه ی ری تا باهم بریم
سوزومه: خب ددی پاستا مهمونم میکنی؟
ری: امروز روز توعه هرچی خواستی برات میخرم
سوزومه: پس منتظر چی هستی بزن بریم
سوزومه و ری لزشرکت خارج شدنو به سمت خونه رفتن هارو هم یکم کارارو سبک کردو از شرکت زد بیرون رفت خونش کایا داشت غذا میپخت رفت از پشت بغلش کردو سرشو رو شونش گذاشت
کایا: اومدی؟ (کایا بخواطر این که تقریبا دوسال دو امریکا زندگی کرده انگلیسیش عالیه و برای این که انگلیسیش بهتر بشه یا افت نکنه تو خونه هم باهم انگلیسی صحبت میکنن)
هارو: اوم.... خستمه
کایا: زیاد به خودت فشار نیار برات خوب نیست
هارو: تا سوزومه از دانشگاه فارق تحصیل شه همون عاشو همون کاسست
کایا: میخوای باهاش صحبت کنم که یه زیر دست برات بزاره تا کارات سبک تر بشه
هارو: خوش هست وقت کنه میاد نیاز نیست بعدشم مواظب حرفات باش سوتی چیزی ندی ها الان حالش خوب درمورد جنیور کلا صحبت نکن
کایا: اوکی بابا بچه نیستم مه
هارو: ولی بیبی من که هستی
کایا: بیبی تو بودن باعث افتخارمه
هارو: خب اینارو ولش الان شکمم از همچی مهم تره
کایا چرخیدو با یه لبخند لباش ارو رو بوسید
کایا: برو لباساتو عوض کن غذا امادست
هارو یه بوسه کوتات روی لبای کایا کردو رفت اتاقشون لباساش رو عوض کردو اومد پایین کایا داشت میزارو میچید رفت و بهش تو چیدن میز کمک کرد باهم شامشونو خوردنو بعد تموم شدن غذا رفتن اقایشون لباساشونو عوض کردنو باهم رفتن خونه ری وقتی رسیدن زنگ خونه رو زدن که مامان ری در رو باز کرد
سوزومه: کاری هست من بکنم
هارو: اره بیا اینارو دست کن چندتا هم پرات فایل میفرستم بهش یه نگاهی بکن
سوزومه: اوکی
چند ساعت بعد ری اومد داخل دفتر
ری: خسته نباشید
سوزومه: ممنون ددی
هارو: ممنون
ری: سوزی کارت زیاده
سوزومه: نه الاناست تموم بشه چطور
ری: عالیه لیلی و جسیکا اومدن داریم میریم شهر بازی
سوزومه: واااای اخ جووون هارو شماهم بیایین
هارو: شرکت چی
سوزومه: ولش بابا یه روز زودتر تعطیل میکنیم
هارو: نمیشه که
سوزومه: اوکی پس ما بریم خودشون یکاریش میکنن
هارو: تو یچیزیت هستا نمیشه که شرکتو بزاریم بریم
سوزومه: پس منشی چه گوهی میخوره وای میسه دم در اگه کار ضروری پیش اومد زنگ میزنه
هارو: اوکی به کایا زنگ میزنم که اماده شه بعد میایم خونه ی ری تا باهم بریم
سوزومه: خب ددی پاستا مهمونم میکنی؟
ری: امروز روز توعه هرچی خواستی برات میخرم
سوزومه: پس منتظر چی هستی بزن بریم
سوزومه و ری لزشرکت خارج شدنو به سمت خونه رفتن هارو هم یکم کارارو سبک کردو از شرکت زد بیرون رفت خونش کایا داشت غذا میپخت رفت از پشت بغلش کردو سرشو رو شونش گذاشت
کایا: اومدی؟ (کایا بخواطر این که تقریبا دوسال دو امریکا زندگی کرده انگلیسیش عالیه و برای این که انگلیسیش بهتر بشه یا افت نکنه تو خونه هم باهم انگلیسی صحبت میکنن)
هارو: اوم.... خستمه
کایا: زیاد به خودت فشار نیار برات خوب نیست
هارو: تا سوزومه از دانشگاه فارق تحصیل شه همون عاشو همون کاسست
کایا: میخوای باهاش صحبت کنم که یه زیر دست برات بزاره تا کارات سبک تر بشه
هارو: خوش هست وقت کنه میاد نیاز نیست بعدشم مواظب حرفات باش سوتی چیزی ندی ها الان حالش خوب درمورد جنیور کلا صحبت نکن
کایا: اوکی بابا بچه نیستم مه
هارو: ولی بیبی من که هستی
کایا: بیبی تو بودن باعث افتخارمه
هارو: خب اینارو ولش الان شکمم از همچی مهم تره
کایا چرخیدو با یه لبخند لباش ارو رو بوسید
کایا: برو لباساتو عوض کن غذا امادست
هارو یه بوسه کوتات روی لبای کایا کردو رفت اتاقشون لباساش رو عوض کردو اومد پایین کایا داشت میزارو میچید رفت و بهش تو چیدن میز کمک کرد باهم شامشونو خوردنو بعد تموم شدن غذا رفتن اقایشون لباساشونو عوض کردنو باهم رفتن خونه ری وقتی رسیدن زنگ خونه رو زدن که مامان ری در رو باز کرد
- ۴.۱k
- ۲۴ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط