لمس دستان توراچشم ترم کم دارد

لمس دستان توراچشم ترم کم دارد
دلم عمریست که بی روی تو ماتم دارد

بی تو ویرانم و احوال دلم بارانیست
امشب از اشک قلم دفتر دل نم دارد

زده ای بردل من زخم و ولی ترسی نیست
که دلم یاد تورا مونس و مرهم دارد

همه سهم دل از خاطره ها تنهائیست
نقش چشمان تو را حی و مجسم دارد

سیبی از یاد تو آویخته بر شاخه دل
تو همان وسوسه که حضرت آدم دارد

می زنم دست به انکار و ولیکن شعرم
بهررسوایی من عزم مصمم دارد...
دیدگاه ها (۲)

من به آرزوهایم ، دل باختم نه به تو تو اصلا وجود نداری که چشم...

همیشه عشق به جرم نکرده می سوزدنصیب ما هم از این پس لهیب تهمت...

آمیخته ست نوش تو با نیشخند هاتا دور باشد از تن بکـــرت گـــز...

چنانم کرده ای عاشق که بی عشق تو ویرانمتویی روحم تویی جانم تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط