پارت ۱۴
پارت ۱۴
#میکاسا
نمیتونستم تکون بخورم
مغزم فرمان نمیداد
یهو دیدم یکی از پشت منو کشید تو بغلش
نگاه کردم
جان بود خودشو سپر کرده بود
_چیکار میکنی دیوونه
یهو دیدم یه چیزی از بلا سرمون رد شد
هواپیما بود پس جان واسه این خودشو سپر کرده بود
بلند شد بدون اینکه چیزی بگه رفت کمک ارن
بقیه ی بچه هام رسیدن
_بلند شو
_اما...
_اما و اگرو بزار کنار
_ولم کن آنی
_اگه ولت کنم که همینجا لتو پار میشی
راست میگفت یهو برگشتم سمت ارن
ریخته بودن سرش نمیتونست تکون بخوره ولی...
#ارن
ریخته بودن سرم نمیتونستم تکون بخورم مجبور بودم از حرکت مخفیم استفاده کنم
دلو زدم به دریا و اینکارو کردم
این حرکت میتونه به خواطر گرمای زیادی که داره بدنو ذوب کنه ولی اگه سرعتت کافی باشه اینجوری نمیشی
این کارو کردم و از دستشون خلاص شدم برگشتم سمت بقیه و نگاهشون کردم همشون مات و مبهوت مونده بودن انگار نه انگار که داریم میمیریم
#میکاسا
نمیتونستم تکون بخورم
مغزم فرمان نمیداد
یهو دیدم یکی از پشت منو کشید تو بغلش
نگاه کردم
جان بود خودشو سپر کرده بود
_چیکار میکنی دیوونه
یهو دیدم یه چیزی از بلا سرمون رد شد
هواپیما بود پس جان واسه این خودشو سپر کرده بود
بلند شد بدون اینکه چیزی بگه رفت کمک ارن
بقیه ی بچه هام رسیدن
_بلند شو
_اما...
_اما و اگرو بزار کنار
_ولم کن آنی
_اگه ولت کنم که همینجا لتو پار میشی
راست میگفت یهو برگشتم سمت ارن
ریخته بودن سرش نمیتونست تکون بخوره ولی...
#ارن
ریخته بودن سرم نمیتونستم تکون بخورم مجبور بودم از حرکت مخفیم استفاده کنم
دلو زدم به دریا و اینکارو کردم
این حرکت میتونه به خواطر گرمای زیادی که داره بدنو ذوب کنه ولی اگه سرعتت کافی باشه اینجوری نمیشی
این کارو کردم و از دستشون خلاص شدم برگشتم سمت بقیه و نگاهشون کردم همشون مات و مبهوت مونده بودن انگار نه انگار که داریم میمیریم
۷.۰k
۱۰ مهر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.