وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و پارت یازدهم

وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و... (پارت یازدهم)

(ا/ت)
شب شده بود لونا هم رفته بود به ساعت نگاه کردم ساعته ۰۰:۰۰ رو نشون میداد از استرسی که از حرف لونا داشتم نمیتونستم بخوابم همش حرفش توی ذهنم اکو میشد با خودم میگفتم کجا غیبش زده تا جایی که میدونم لحضه ای از کنار تهیونگ تکون نمیخورد ولی امروز...دیگه کلافه شده بودم از جام بلند شدم و به سمت آشپزخونه رفتم یه قرص مسکن برداشتم و با یه لیوان آب سر کشیدم به سمت اتاقم رفتم خودم رو روی تخت انداختم و پتو رو تا سرم کشیدم سردم بودچشمام رو بستم تا خوابم ببره چند ساعتی گذشت که اصلا خوابم نبرد همش دیشب جلو چشمم میومد این تخت کبودی های رو گردنم و...همونطور که داشتم فکر میکردم با خودم میگفتم چرا باید اینجور میشد چرا اجاز همچنین کاری رو به خودم دادم صدای در خونه توجهم رو جلب کرد عین چی ترسیده بودم از جام بلند شدم و طبقه پایین رفتم رو به روی در وایستادم و با ترس بازش کردم دیدم دوباره جیمینه تو شوک بودم که بی تفاوت از بغلم رد شد و رفت توی خونه برگشتم نگاهش کردم دیدم خیلی سریع سمت میز جلوی تلویزیون رفت روی زمین نشست که جا پولیش رو دیدم برداشت نمیدونستم چطور ندیدمش بدون هیچ و نگاهی میخواست بره بیرون که دستشو گرفتم ا/ت: چرا اینقدر عجیب داری رفتار میکنی؟ جیمین:چی بگم؟چیزی میخوای بهت بگم؟ ا/ت:ببخشید ولی حق نداری پاتو راحت بزاری توی خونم بدون اینکه بهت اجازشو بدم سرتو میندازی میایی داخل
دستش رو روی چونم گذاشت و کمی سرم رو بالا آورد آروم دم گوش گفت:دیشب که اینقدر مقاومتی نداشتی
با این حرفش کمی خجالت کشیدم ولی به روی خودم نیاوردم هولش دادم بیرون و در رو بستم صدای خنده اش از بیرون میومد خندش رو مخم بود داد زدم: ببین منو نخندااا
جیمین:کیوت نمیزاری بیام تو؟
ا/ت:نخیر برو خونه خودت
جیمین:سخت شد که‌‌..فعلا میخوام پیش تو بمونم با حرفش یه حوری که انگار ذوق زده شده بودم نمیدونم منه خر چرا ولی در رو باز کردم و گذاشتم بیاد تو در رو بستم برگشتم دیدم داره نگاهم میکنه
ا/ت:چیه
جیمین:خب حالا من کجا بخوابم؟
دوتا اتاق خوبم بیشتر نداشت یکی اتاق خودم اون یکی دیگه هم که انگار بمب توش منفجر شده بود از دهنم پرید گفتم:پیش خودم خیلی سریع جلو دهنمو گرفتم که دیدم با تعجب داره نگاهم میکنه انگار از خداش بود گفتم:یعنی دوتاس ولی اون یکی خب بهم ریخته.. یعنی واییی نمیدونستم چیکار کنم که یهو حس کردم زیر پام خالی شد..
❌کپی ممنوع ❌
دیدگاه ها (۱۲)

وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و... (پارت دهم) (صبح)از زبان ا...

وقتی عاشق دست راست مافیا میشی و... (پارت هشتم) از زبان ا/ت ب...

꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂𝙥𝙖𝙧𝙩 ⁵⁵ا/ت: خون خودم رو ریختم که قسم بخورم هیچو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط