چشمهایش را بست

چشمهایَش را بَست...!؟
بی انکه بخوابد
اولین باری بود که گریه میکرد..!
انگار یاد کسی اُفتاده بود
که در شعرهایش
برایش خُودکُشی میکَرد....

#فرشید_عسکری
#شبتون_بی_درد
دیدگاه ها (۱)

به روزهایی رسیدیمدوست داشتن هامون راپنهان کردیم...!؟دلتنگیها...

توُ را نداشتنشجاعت می خواهد،ندارم...#حسین_صفا

اهسته در گوشم گفت...!!؟بلند شو صبح شده....ناگهاناز رویایی به...

امروز کسی که عطر تو را زده بوددر خیابان از کنارم رد شد و این...

دوست پسر دمدمی مزاج

نام:وقتی پسر داییت بود بعد از ۱۵ سال دیدیشپدر آدم در میاد از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط