part³⁷🦖🗿
جانگ می « خب اره امشب فهمیدم بین یه مشت پسر کراش زندگی میکردم و خودم خبر نداشتم.... جیمین کت و شلوار سفید مجلسی ای با پیرهن مشکی پوشیده بود و جوری میدرخشید که همه ی نگاه ها رو به سمت خودش می کشید
جیمین « به به چقدر آدم خوشتیپ اینجاست....
ووک « پدرمون نیومده؟
جیمین « اوه جینو میگی؟ رفته این اطراف رو چک کنه....
می شا « واقعا چطور بینشون زندگی میکنی و هیچ حس خاصی نداری؟
جیمین « مگه جرات داره جز کوک شخص دیگه ای رو ببینه
جانگ می « 🗿والا جرات نمیخواد تو بیست و چهار ساعته جلوی چشممی تو رو میبینم
جیمین « توی این 25 سال زندگیم خنگ ترین موجودی هستی که شناسایی شده
جانگ می « یه پرنده هست.....
_کلامش با شنیدن صدای زنگ بلندی از پلکان های سالن متوقف کرد! پسری با ماسک !روی پله ها ایستاده بود و از نظر سنی همسن پسرا بود..... وقتی خیالش راحت شد توجه همه رو به خودش جلب کرده سرفه ای کرد و گفت
٫تمام افراد حاضر در این سالن سرشناس و مهم هستن... اول از همه ورودتون رو خوش امد میگم و امیدوارم شب خوبی داشته باشید و مورد دوم مایلم بعد از رقص بالماسکه موضوع مهمی رو باهاتون در میون بزارم.... *لبخند
جانگ می « ا... این که
می شا « ادوارد!
_چشماش!.... همیشه میتونستن باهاش ادوارد رو شناسی کنن! رنگ خاصی میون طلایی و نارنجی که وایب عجیبی داشت.... بازم دلشوره لعنتی به سراغش اومده بود و با استرس پوست لبش رو می کَند
کوک « نکن! فکر کنم راجب این موضوع کلی صحبت کردیم پس این همه استرس برای چیه؟
جانگ می « یه سری اتفاقا غیر قابل پیش بینی ان کوک.... من از اون اتفاق میترسم
_در جواب دخترک نگران مقابلش دستش رو بین لب های دخترک گذاشت تا دیگه پوست لبش رو نکَنه! نگرانیش رو درک میکرد اما خودشو برای همه چیز اماده کرده بود.... این کوک با کوک چند سال پیش فرق میکرد و الان عاقل تر و قوی تر شده بود
کوک « مگه به من اعتماد نداری وایت؟
جانگ می « دارم!
کوک « پس خودتو بسپار به من و نگران نباش
_کنترل احساسات ؟ هیچکس نمیتونه احساساتش رو کنترل کنه.... هیچکدوم از اون دو نفر به خاطر نداشتن این اعتماد و حس وابستگی کی شکل گرفته! فقط میدونستن نگران هم میشن و بهم اعتماد دارن... با پخش شدن اهنگ همون جور که توی آغوش کوک بود به رقص زوج های جوون روی صحنه خیره شد
کوک « دوست داری امتحانش کنیم؟
جانگ می « ظاهرا استعداد های زیادی داری
کوک « کم کم داره شکوفا میشه... افتخار رقص میدین لیدی؟
_آلیس در سرزمین عجایب یا هر فیلم و کتابی که تا الان خونده و دیده بود به پای امشب نمیرسید! دست در دست کوک آزادانه و رها میرقصید و دوباره شده بود همون جانگ می سرخوش.... کوک توی همه چیز بهترین بود ! خیلی زود با هم هماهنگ و همراه شده بودن و متوجه صحنه خالی نبودن..
جیمین « به به چقدر آدم خوشتیپ اینجاست....
ووک « پدرمون نیومده؟
جیمین « اوه جینو میگی؟ رفته این اطراف رو چک کنه....
می شا « واقعا چطور بینشون زندگی میکنی و هیچ حس خاصی نداری؟
جیمین « مگه جرات داره جز کوک شخص دیگه ای رو ببینه
جانگ می « 🗿والا جرات نمیخواد تو بیست و چهار ساعته جلوی چشممی تو رو میبینم
جیمین « توی این 25 سال زندگیم خنگ ترین موجودی هستی که شناسایی شده
جانگ می « یه پرنده هست.....
_کلامش با شنیدن صدای زنگ بلندی از پلکان های سالن متوقف کرد! پسری با ماسک !روی پله ها ایستاده بود و از نظر سنی همسن پسرا بود..... وقتی خیالش راحت شد توجه همه رو به خودش جلب کرده سرفه ای کرد و گفت
٫تمام افراد حاضر در این سالن سرشناس و مهم هستن... اول از همه ورودتون رو خوش امد میگم و امیدوارم شب خوبی داشته باشید و مورد دوم مایلم بعد از رقص بالماسکه موضوع مهمی رو باهاتون در میون بزارم.... *لبخند
جانگ می « ا... این که
می شا « ادوارد!
_چشماش!.... همیشه میتونستن باهاش ادوارد رو شناسی کنن! رنگ خاصی میون طلایی و نارنجی که وایب عجیبی داشت.... بازم دلشوره لعنتی به سراغش اومده بود و با استرس پوست لبش رو می کَند
کوک « نکن! فکر کنم راجب این موضوع کلی صحبت کردیم پس این همه استرس برای چیه؟
جانگ می « یه سری اتفاقا غیر قابل پیش بینی ان کوک.... من از اون اتفاق میترسم
_در جواب دخترک نگران مقابلش دستش رو بین لب های دخترک گذاشت تا دیگه پوست لبش رو نکَنه! نگرانیش رو درک میکرد اما خودشو برای همه چیز اماده کرده بود.... این کوک با کوک چند سال پیش فرق میکرد و الان عاقل تر و قوی تر شده بود
کوک « مگه به من اعتماد نداری وایت؟
جانگ می « دارم!
کوک « پس خودتو بسپار به من و نگران نباش
_کنترل احساسات ؟ هیچکس نمیتونه احساساتش رو کنترل کنه.... هیچکدوم از اون دو نفر به خاطر نداشتن این اعتماد و حس وابستگی کی شکل گرفته! فقط میدونستن نگران هم میشن و بهم اعتماد دارن... با پخش شدن اهنگ همون جور که توی آغوش کوک بود به رقص زوج های جوون روی صحنه خیره شد
کوک « دوست داری امتحانش کنیم؟
جانگ می « ظاهرا استعداد های زیادی داری
کوک « کم کم داره شکوفا میشه... افتخار رقص میدین لیدی؟
_آلیس در سرزمین عجایب یا هر فیلم و کتابی که تا الان خونده و دیده بود به پای امشب نمیرسید! دست در دست کوک آزادانه و رها میرقصید و دوباره شده بود همون جانگ می سرخوش.... کوک توی همه چیز بهترین بود ! خیلی زود با هم هماهنگ و همراه شده بودن و متوجه صحنه خالی نبودن..
۳۶.۶k
۲۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.