فصل دو
#فصل_دو
#پارت_۴۸
+بیا نزدیکم.
_ر...
+حتما باید همیشه تکرارش کنم؟...من اینشکلی راحت نیستم..بیا بشین جلو..
به کاناپه روبرو اشاره کرد...ناچار بلند شدم و نشستم رو کاناپه؛
+امروز...میخام بهت یه حقیقتی ای رو بگم
کنجکاو سرمو بالا اوردم و بهش خیره شدم؛..حقیقت؟...اونم درمورد من؟..یعنی چی میتونست باشه؟
_میشنوم
بعد از سکوتی که زیاد موندگار نبود..از جاش بلند شد و چند قدم اومد جلو
+میونگـ..
منم از روی کاناپه بلند شدم و روبروش ایستادم؛
+بهم یه قولی میدی؟
_بستگی داره..اون قول درمود چی باشه..!
+به نفعته...خیلیم به نفعته..اونقدری که با شنیدنش زندگیت عوض میشه
پوزخندی زدم و گفتم:_یه شبه؟
+بستگی داره خودت چطور پیش ببریش
_درمورد چیه؟
+...اگه این حقیقت رو بهت بگم؛قول میدی که منو ادم بده ندونی و تا اخر داستان رو صبور باشی؟
از کنجکاوی داشتم میمردم؛..یعنی چیه که با شنیدنش قراره انقلاب جدیذی تو زندگیم ایجاد بشه؟با اینکه زیاد مطمئن نبودم ولی سرمو به علامت"+"تکون دادم
+میونگ...یادته یبار بچه بودیم داشتیم باهم بازی میکردیم یهو صدای اجوما بلند شد؟..اون موقع ها تو تازه اومده بودی عمارت
#پارت_۴۸
+بیا نزدیکم.
_ر...
+حتما باید همیشه تکرارش کنم؟...من اینشکلی راحت نیستم..بیا بشین جلو..
به کاناپه روبرو اشاره کرد...ناچار بلند شدم و نشستم رو کاناپه؛
+امروز...میخام بهت یه حقیقتی ای رو بگم
کنجکاو سرمو بالا اوردم و بهش خیره شدم؛..حقیقت؟...اونم درمورد من؟..یعنی چی میتونست باشه؟
_میشنوم
بعد از سکوتی که زیاد موندگار نبود..از جاش بلند شد و چند قدم اومد جلو
+میونگـ..
منم از روی کاناپه بلند شدم و روبروش ایستادم؛
+بهم یه قولی میدی؟
_بستگی داره..اون قول درمود چی باشه..!
+به نفعته...خیلیم به نفعته..اونقدری که با شنیدنش زندگیت عوض میشه
پوزخندی زدم و گفتم:_یه شبه؟
+بستگی داره خودت چطور پیش ببریش
_درمورد چیه؟
+...اگه این حقیقت رو بهت بگم؛قول میدی که منو ادم بده ندونی و تا اخر داستان رو صبور باشی؟
از کنجکاوی داشتم میمردم؛..یعنی چیه که با شنیدنش قراره انقلاب جدیذی تو زندگیم ایجاد بشه؟با اینکه زیاد مطمئن نبودم ولی سرمو به علامت"+"تکون دادم
+میونگ...یادته یبار بچه بودیم داشتیم باهم بازی میکردیم یهو صدای اجوما بلند شد؟..اون موقع ها تو تازه اومده بودی عمارت
۹.۹k
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.