تک پارتی جونگکوک:)
تک پارتی جونگکوک:)
عشق من:)
صیلام من اتم 19 سالمه
صیلام من کوکم 23 سالمه
راوی:کوک و ات نزدیک 6سال بود ک باهم در رابطه بودن اون ها عاشق همدیگه بودن ولی اونا ک رل نبودن فرند بودن(ینی دوست)
توی این ۶ سال هم ات ک هم کوک عاشقانه همدیگه رو میپرستیدن ولی نمدونستن ک دوتاشون همدیگه رو دوصت دارن....!
ویو ات
امروز کوک بهم زنگ زد و گفتش که بیا بریم بیرون منم قبولی کردم و گفتم باشه ولی چه ساعتی و کجا گفت ت رسوران ساعت ۵:۳۰ بیا ببینمت:)
ویو کوک
ب ات زنگ زدمو گفتم این ساعت فلان جا بیاد کارش دارم امروز دیگه قرار بود ب ات اعتراف کنم که عاشقشم رفتم براش حلقه خریدم ولی دلم شور میزد فکر میکردم درخواستم رو قبول نمیکنح ولیییی من میگم بش
ویو ات
ساعت 4:۱۵ بود ولی از اونجایی ک زود تند سریع اماده میشدم هنوز وقت داشتم
۱ ساعت بعد
ساعت ۵:۰۵دقیقه شده بود چقددد زود گذشت رفتم ک اماده بشم ی تیپ خیلی کیوت زدم و راه افتادم
ویو کوک
ساعت ۵ بود رفتم اماده شدم ی لباس خیلی قشنگ پوشیدم عطر تلخمو زدم و راه افتادم
ویو ات
من وقتی رسیدم ۵:۲۵ دقیقه بود داشتم ت گوشیم میچرخیدم که ینفر نوازشم کرد برگشتم ببینم کیه که
ویو کوک
وقتی رفتم دیدم ات نشسته و ت گوشیه رفتم سرشو ناز کردم ک برگش وقتی دید منم گفت
ات:عه کوک اومدی؟
کوک:نه تو راهم://
ات:ههه چقد نمکی:/
کوک:میدونم
ات:خودشیفته ولی خب مهم نی چطوری چخبر چیکارا میکنی
کوک:واییی نفس بگیر ی لحظههه خوبم خبری نی هیچی دیگه خودت داری میبینی چیکار میکنم:/
خودت خوبی چخبرا
ات:منم مث ت:/
کوک خب چی سفارش بدیم؟
ات:نمد هرچی دوص داری
کوک:باش پس گارسونننن
گارسون:صلام خوش اومدید بفرمایید چی میل دارین
کوک:صلام دوتا کیک شکلاتی و اسپرسو
ات:اوووو هوس کرده بودم
کوک:جدی
ات:اوم
کوک:جالبه منم همینطور
کوک:ی نیم ساعت گذشت و ما خوردیم حساب کردیمو اومدیم:)ات رو بردم یجای خیلییی قشنگ رفتم ک بش اعتراف کنم
ویو ات:داشتم قدم میزدم که کوک اومد جلو پام و زانو زد و گفت ات میشه ملکه ی قلبم بشی؟🥺
ویو کوک:رفتم جلو پاش زانو زدم و گفتم میشه ملکه قلبم بشی تعجب کرده بود و ی قطره اشک از چشمش افتاد و من پاکش کردم با شستم و اومد بغلم کرد و گفت
ویو ات:از خوشحالی ی قطره اشک ریخت رو گونم و کوک پاک کردش منم بغلش کردم و گفتم
ات:من ملکه قلبت میشه اما میشه توعم پادشاه قلبم بشی؟
کوک:هوم ملکه ی من:)دوستت دارم
ات:من بیشتررر:)
و این دو عاشق در کنار هم ب خوبی و خوشی زندگی کردن:)
پایان
میدونم چرت بود:/
(کامنت حتما بزاریدد)
عشق من:)
صیلام من اتم 19 سالمه
صیلام من کوکم 23 سالمه
راوی:کوک و ات نزدیک 6سال بود ک باهم در رابطه بودن اون ها عاشق همدیگه بودن ولی اونا ک رل نبودن فرند بودن(ینی دوست)
توی این ۶ سال هم ات ک هم کوک عاشقانه همدیگه رو میپرستیدن ولی نمدونستن ک دوتاشون همدیگه رو دوصت دارن....!
ویو ات
امروز کوک بهم زنگ زد و گفتش که بیا بریم بیرون منم قبولی کردم و گفتم باشه ولی چه ساعتی و کجا گفت ت رسوران ساعت ۵:۳۰ بیا ببینمت:)
ویو کوک
ب ات زنگ زدمو گفتم این ساعت فلان جا بیاد کارش دارم امروز دیگه قرار بود ب ات اعتراف کنم که عاشقشم رفتم براش حلقه خریدم ولی دلم شور میزد فکر میکردم درخواستم رو قبول نمیکنح ولیییی من میگم بش
ویو ات
ساعت 4:۱۵ بود ولی از اونجایی ک زود تند سریع اماده میشدم هنوز وقت داشتم
۱ ساعت بعد
ساعت ۵:۰۵دقیقه شده بود چقددد زود گذشت رفتم ک اماده بشم ی تیپ خیلی کیوت زدم و راه افتادم
ویو کوک
ساعت ۵ بود رفتم اماده شدم ی لباس خیلی قشنگ پوشیدم عطر تلخمو زدم و راه افتادم
ویو ات
من وقتی رسیدم ۵:۲۵ دقیقه بود داشتم ت گوشیم میچرخیدم که ینفر نوازشم کرد برگشتم ببینم کیه که
ویو کوک
وقتی رفتم دیدم ات نشسته و ت گوشیه رفتم سرشو ناز کردم ک برگش وقتی دید منم گفت
ات:عه کوک اومدی؟
کوک:نه تو راهم://
ات:ههه چقد نمکی:/
کوک:میدونم
ات:خودشیفته ولی خب مهم نی چطوری چخبر چیکارا میکنی
کوک:واییی نفس بگیر ی لحظههه خوبم خبری نی هیچی دیگه خودت داری میبینی چیکار میکنم:/
خودت خوبی چخبرا
ات:منم مث ت:/
کوک خب چی سفارش بدیم؟
ات:نمد هرچی دوص داری
کوک:باش پس گارسونننن
گارسون:صلام خوش اومدید بفرمایید چی میل دارین
کوک:صلام دوتا کیک شکلاتی و اسپرسو
ات:اوووو هوس کرده بودم
کوک:جدی
ات:اوم
کوک:جالبه منم همینطور
کوک:ی نیم ساعت گذشت و ما خوردیم حساب کردیمو اومدیم:)ات رو بردم یجای خیلییی قشنگ رفتم ک بش اعتراف کنم
ویو ات:داشتم قدم میزدم که کوک اومد جلو پام و زانو زد و گفت ات میشه ملکه ی قلبم بشی؟🥺
ویو کوک:رفتم جلو پاش زانو زدم و گفتم میشه ملکه قلبم بشی تعجب کرده بود و ی قطره اشک از چشمش افتاد و من پاکش کردم با شستم و اومد بغلم کرد و گفت
ویو ات:از خوشحالی ی قطره اشک ریخت رو گونم و کوک پاک کردش منم بغلش کردم و گفتم
ات:من ملکه قلبت میشه اما میشه توعم پادشاه قلبم بشی؟
کوک:هوم ملکه ی من:)دوستت دارم
ات:من بیشتررر:)
و این دو عاشق در کنار هم ب خوبی و خوشی زندگی کردن:)
پایان
میدونم چرت بود:/
(کامنت حتما بزاریدد)
۳.۷k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.