چند پارتی جیمینـــ4
پارت اخر
Part 4
'ا.ت با لبخند ملیحش به جیمین خیره شد: جیمینم..خوابی که دیدی برای رفع فشار دل تنگی بود!
مغزت میدونست که قلبت خیلی درگیره..خواست با دیدن همچین خوابی کمی از فشار ها رو کم کنه!'
_...نمیدونم...ولی میدونم ک انقدر دلم برات تنگ شده بود ک خیلی راحت میتونستم همونجا توی خواب دق کنم...
'ا.ت با هر نگاهش به جیمین مضطرب تر میشد؛
آروم گونه جیمین رو بوسید و ادامه داد: بیا بغلم قشنگ ترینم..
به جیمین نزدیک تر شد و جیمین رو به آغوش کشید..
ولی اینبار حس دست های ا.ت دور جیمین کمرنگ شده بود'
"جیمین خنده ی ارومی کرد...متوجه اتفاقاتی که میوفتاد نبود..."
_تمام زورت همینقد بود...؟!
"دوباره بحث های خنده دارشون داشت شکل میگرفت"
'ا.ت لبخند غمگینی زد و جواب داد: زورم کامله..خودم کم کم محو میشم عزیز کردهِ من!'
_شوخی های بی مزه؟!
_تکراری شدن مون...جای این کارا مردتو از ته دل ب اغوش بکش لاوم...
'ا.ت برای آخرین بار با آخرین زوری که براش مونده بود جیمینش رو به آغوش کشید و عمیق بوسیدش؛
با جونی که براش نمونده بود و هاله های محوی که ازش دیده میشد ادامه داد: جیمینا..وقت رفتنمه..بیدار شو فرشتهِ من!'
"جیمین ک تا الان فکر میکرد چقدر مونش خیالاتی شده، بدون درنگی فقط می بوسیدتش...تازه باور کرده بود ک واقعا برگشته ب خونه...جایی ک ات توشه...
بعد از دقایقی بوسه، وقتی حس کرد ات از بوسه دست کشیده، چشمهاشو باز کرد...
ولی دیگه ن اتی بود، ن خونه ای با بوی ات..."
'رویا هایی با عطر شکلات..کاش واقعی بودن!'
@nilaa_1529
Part 4
'ا.ت با لبخند ملیحش به جیمین خیره شد: جیمینم..خوابی که دیدی برای رفع فشار دل تنگی بود!
مغزت میدونست که قلبت خیلی درگیره..خواست با دیدن همچین خوابی کمی از فشار ها رو کم کنه!'
_...نمیدونم...ولی میدونم ک انقدر دلم برات تنگ شده بود ک خیلی راحت میتونستم همونجا توی خواب دق کنم...
'ا.ت با هر نگاهش به جیمین مضطرب تر میشد؛
آروم گونه جیمین رو بوسید و ادامه داد: بیا بغلم قشنگ ترینم..
به جیمین نزدیک تر شد و جیمین رو به آغوش کشید..
ولی اینبار حس دست های ا.ت دور جیمین کمرنگ شده بود'
"جیمین خنده ی ارومی کرد...متوجه اتفاقاتی که میوفتاد نبود..."
_تمام زورت همینقد بود...؟!
"دوباره بحث های خنده دارشون داشت شکل میگرفت"
'ا.ت لبخند غمگینی زد و جواب داد: زورم کامله..خودم کم کم محو میشم عزیز کردهِ من!'
_شوخی های بی مزه؟!
_تکراری شدن مون...جای این کارا مردتو از ته دل ب اغوش بکش لاوم...
'ا.ت برای آخرین بار با آخرین زوری که براش مونده بود جیمینش رو به آغوش کشید و عمیق بوسیدش؛
با جونی که براش نمونده بود و هاله های محوی که ازش دیده میشد ادامه داد: جیمینا..وقت رفتنمه..بیدار شو فرشتهِ من!'
"جیمین ک تا الان فکر میکرد چقدر مونش خیالاتی شده، بدون درنگی فقط می بوسیدتش...تازه باور کرده بود ک واقعا برگشته ب خونه...جایی ک ات توشه...
بعد از دقایقی بوسه، وقتی حس کرد ات از بوسه دست کشیده، چشمهاشو باز کرد...
ولی دیگه ن اتی بود، ن خونه ای با بوی ات..."
'رویا هایی با عطر شکلات..کاش واقعی بودن!'
@nilaa_1529
۲۷.۸k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.