پارت ۱۱۳

جونگ‌کوک دیگه نخوابید. پشت لپ‌تاپ نشست و تا ساعت شش صبح مشغول کار شد. وقتی ساعت شش‌ونیم شد و می‌دونست جونگ‌سو و تهیونگ قراره بیان دنبالش تا با هم به جلسه برن، شروع کرد به آماده شدن.

جونگ‌سو وقتی وارد اتاق شد تا به جونگ‌کوک بگه زودتر حاضر بشه، چشمش به ات افتاد. تهیونگ هم پشت سرش وارد شد.

با نگرانی گفت:
– «جونگ‌کوک… ات چرا این‌قدر قرمزه؟»

جونگ‌کوک همون‌طور که کمربندشو می‌بست، جدی و خونسرد جواب داد:
– «دیشب حالش خیلی بد بود. تو خواب داشت خفه می‌شد، تب و لرز داشت. بزور خوابید… الانم دو ساعته خوابه.»

جونگ‌سو با تعجب و نگرانی دستشو گذاشت جلوی دهنش و گفت:
– «یا خدا… الان حالش بهتره؟»

جونگ‌کوک نگاه کوتاهی به ات انداخت و آهسته گفت:
– «آره. تبش خیلی کمتر شده. بریم جلسه رو برگردیم، بزورم که شده می‌برمش دکتر.»
دیدگاه ها (۳)

پارت ۱۱۴

پارت ۱۱۵

پارت ۱۱۲

پارت ۱۱۱

پارت ۱۶

پارت : ۲۸

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط