پارت : ۲۸
کیم تهیونگ 31دسامبر 2022، ساعت 02:10
بار نیمه روشن و خسته ، بوی شراب ، صدای موسیقی که انگار از ته یه خاطره پخش میشه و حالا جو انگار از پارتی به یه مهمونی رقص کلاسیک تبدیل شده بود ، دو مرد نشستن پشت میز .
تهیونگ با نگاهی که انگار سال هاست چیزی رو گم کرده ، جامش رو میچرخوند ، انگار بخواد زمان رو برگردونه به قبل .
جونگ کوک ، با لبخندی که بیشتر شبیه خستگیه تا شوخی ، بهش زل زد. تهیونگ نگاهی بهش انداخت :
_چخبر جئون.
جونگ کوک کمی اخم کرد و گفت :
_قرار شد دیگه جئون صدام نکنی ، کیم. تهیونگ پوزخند زد :
_تو هم هر وقت منو تهیونگ صدا کردی ، منم جونگ کوک صدات میکنم.
جونگ کوک سرش رو تکون داد و جام شراب روی میز رو برداشت و گفت :
_باشه بابا ، بی خیال ، ولی دختر عموت زیادی خوشکله.
تهیونگ مکث کرد ، نه از تعجب ، از لرزشی که توی دلش پیچید.
آروم مثل کسی که نمی خواد لو بره گفت :
_منظورت معشوقمه ؟
_گفت دختر عموته ، و دیگه هیچ کارت نیست.
_لج میکنه ، وقتی میترسه خودش رو عقب میکشه.
_شاید وقتشه بهتر باهاش رفتار کنی .
تهیونگ با نگاهی خیره جواب داد :
_از این بهتر ؟ من خودم رو ریختم کف دستش.
_اه گم شو بابا ، ببین دارم کی رو نصیحت میکنم.
_خب باید منِ واقعی رو بپذیره یا نه ؟
_اینم یه حرفیه .
_درسته.
جونگ کوک یه نگاه سنگین به تهیونگ انداخت :
_ چرا ؟ مگه دوسش داری ؟
تهیونگ حتی ثانیه ای هم مکث نکرد و بی پوشش ونقاب دروغ گفت :
_آره ، نه اون عشق فیلم ها ، اون عشقی که آدمو می سوزونه ولی نمیکشه.
جونگ کوک یه پوزخند زد و با طعنه گفت :
_اوهو ، اینجارو.... مافیای بزرگ کیم تهیونگ دلش لرزیده.
تهیونگ اخم کرد :
_بسه جونگ کوک .
جونگ کوک خنده های تمسخر آمیزش رو ادامه داد و گفت :
_هاها تهیونگ عاشق شده.
تهیونگ سرش رو چرخوند :
_ببین ، کوه غرور هم باشی ، آخرش یه نگاه ، یه صدا ، یه اسم ، میتونه بندت رو بزنه.
_پس واقعیه ؟
_درسته .
_خوشحال شدم که بهم گفتی.
_ما چیزی برای قایم کردن از هم نداریم ، نه توی گذشته نه توی درد.
جونگ کوک جام جفتشون رو پر کرد و جام خودش رو به طرف تهیونگ گرفت:
_درسته ، به سلامتی رفاقتمون که ما خودمون رو به هم باختیم ، نه توی عشق ، توی اعتماد.
تهیونگ لبخندی زد و جامش رو به جام جونگ کوک زد و به سلامتی می نوشن.
تهیونگ جامش رو سر کشید و گفت :
_بذار برگردیم به کارمون ، قاچاق چی بود ؟
_خب دارو های ضد سرطان زنان ، که با حمل آبی از مرز رد میشن ، کشتی تفریحیه ، ناخدا یونگی ، مقصد کشتی هم ریو ئه ولی توی آفریقا توقف دارن برای تحویل دادن داروها ..... شماره ها و اطلاعات تکمیلی توی این فایلن و اگه سوالی داشتی به خود هیونگ زنگ بزن.
_ممنون جونگ کوک.
_قابلی نداشت .
تهیونگ سرش رو تکون داد و جام دوم رو پر کرد و میخواست بنوشه ولی صدای فریاد ها فضا رو برید .
جونگ کوک بلند شد و روی پاهاش ایستاد تا بهتر ببینه :
_دعواس .
تهیونگ بی تفاوت جرعه ای از نوشیدنی ش رو قورت داد و گفت :
_ولشون کن.
جونگ کوک خنده ای پهن زد و گفت :
_دختره پسره رو جر داد ، دمش گرم.
تهیونگ هم بلند شد که نگاه کنه اما با چیزی مواجه شد که نفسش رو بند آورد.....
بار نیمه روشن و خسته ، بوی شراب ، صدای موسیقی که انگار از ته یه خاطره پخش میشه و حالا جو انگار از پارتی به یه مهمونی رقص کلاسیک تبدیل شده بود ، دو مرد نشستن پشت میز .
تهیونگ با نگاهی که انگار سال هاست چیزی رو گم کرده ، جامش رو میچرخوند ، انگار بخواد زمان رو برگردونه به قبل .
جونگ کوک ، با لبخندی که بیشتر شبیه خستگیه تا شوخی ، بهش زل زد. تهیونگ نگاهی بهش انداخت :
_چخبر جئون.
جونگ کوک کمی اخم کرد و گفت :
_قرار شد دیگه جئون صدام نکنی ، کیم. تهیونگ پوزخند زد :
_تو هم هر وقت منو تهیونگ صدا کردی ، منم جونگ کوک صدات میکنم.
جونگ کوک سرش رو تکون داد و جام شراب روی میز رو برداشت و گفت :
_باشه بابا ، بی خیال ، ولی دختر عموت زیادی خوشکله.
تهیونگ مکث کرد ، نه از تعجب ، از لرزشی که توی دلش پیچید.
آروم مثل کسی که نمی خواد لو بره گفت :
_منظورت معشوقمه ؟
_گفت دختر عموته ، و دیگه هیچ کارت نیست.
_لج میکنه ، وقتی میترسه خودش رو عقب میکشه.
_شاید وقتشه بهتر باهاش رفتار کنی .
تهیونگ با نگاهی خیره جواب داد :
_از این بهتر ؟ من خودم رو ریختم کف دستش.
_اه گم شو بابا ، ببین دارم کی رو نصیحت میکنم.
_خب باید منِ واقعی رو بپذیره یا نه ؟
_اینم یه حرفیه .
_درسته.
جونگ کوک یه نگاه سنگین به تهیونگ انداخت :
_ چرا ؟ مگه دوسش داری ؟
تهیونگ حتی ثانیه ای هم مکث نکرد و بی پوشش ونقاب دروغ گفت :
_آره ، نه اون عشق فیلم ها ، اون عشقی که آدمو می سوزونه ولی نمیکشه.
جونگ کوک یه پوزخند زد و با طعنه گفت :
_اوهو ، اینجارو.... مافیای بزرگ کیم تهیونگ دلش لرزیده.
تهیونگ اخم کرد :
_بسه جونگ کوک .
جونگ کوک خنده های تمسخر آمیزش رو ادامه داد و گفت :
_هاها تهیونگ عاشق شده.
تهیونگ سرش رو چرخوند :
_ببین ، کوه غرور هم باشی ، آخرش یه نگاه ، یه صدا ، یه اسم ، میتونه بندت رو بزنه.
_پس واقعیه ؟
_درسته .
_خوشحال شدم که بهم گفتی.
_ما چیزی برای قایم کردن از هم نداریم ، نه توی گذشته نه توی درد.
جونگ کوک جام جفتشون رو پر کرد و جام خودش رو به طرف تهیونگ گرفت:
_درسته ، به سلامتی رفاقتمون که ما خودمون رو به هم باختیم ، نه توی عشق ، توی اعتماد.
تهیونگ لبخندی زد و جامش رو به جام جونگ کوک زد و به سلامتی می نوشن.
تهیونگ جامش رو سر کشید و گفت :
_بذار برگردیم به کارمون ، قاچاق چی بود ؟
_خب دارو های ضد سرطان زنان ، که با حمل آبی از مرز رد میشن ، کشتی تفریحیه ، ناخدا یونگی ، مقصد کشتی هم ریو ئه ولی توی آفریقا توقف دارن برای تحویل دادن داروها ..... شماره ها و اطلاعات تکمیلی توی این فایلن و اگه سوالی داشتی به خود هیونگ زنگ بزن.
_ممنون جونگ کوک.
_قابلی نداشت .
تهیونگ سرش رو تکون داد و جام دوم رو پر کرد و میخواست بنوشه ولی صدای فریاد ها فضا رو برید .
جونگ کوک بلند شد و روی پاهاش ایستاد تا بهتر ببینه :
_دعواس .
تهیونگ بی تفاوت جرعه ای از نوشیدنی ش رو قورت داد و گفت :
_ولشون کن.
جونگ کوک خنده ای پهن زد و گفت :
_دختره پسره رو جر داد ، دمش گرم.
تهیونگ هم بلند شد که نگاه کنه اما با چیزی مواجه شد که نفسش رو بند آورد.....
- ۲.۸k
- ۲۵ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط