مافیای عاشق من 🌱🖤
مافیای عاشق من 🌱🖤
پارت 11
_خفه میشی معلوم نیس باهم چه گوهری افشاندید که این شده نتیجش.
٪میش بگید چی شده؟
_عزیزم حامله ای(با لحن تیک دار)
٪(تو شوکه)
×جنی عشقم نمیدونی چقد خوشحالم
لاریسا ویو:
انقد عصبی شدم که بارداره تو افکارم بودم و داشتم پیش خودم میگفتم ک این هنو خودش بچس اگ بچه هم بیاره دیگ هیچی این هنو یه عالمه کار مافیایی داره و اینا.
٪من این بچه رو نمیخوام(اروم طوری که فقط لاریسا بفهمه)
_بایدم نخوای تو هنو بچه ای و یه عالمه کار داری(داد بلن)
×تو این بچه رو نمیخوای؟ قول میدم خودمون با هم بزرگش کنیم و اب تو دلت و دلش تکون نخوره قول میدم لطفا سقطش نکن.
٪ا.. اما
×اما و اگر نداریم.
٪باشه.
پرش زمانی به عمارت جونگ کوک و جیمین.
جونگ کوک ویو:
اومدیمو تو خونه و جیمین با جنی رف تو اتاق منم تو اتاق کارم کار داشتم و لاریسا رو مبل نشسته بود و داشت تلویزیون نگا میکرد من حس میکنم عاشقش شدم اما اینطوری که معلومه به من هیچ حسی نداره و از جنی شنیدم که به عشق باور نداره. اما خب چیکار کنم عاشقش شدم.دیگ رفتم تو اتاقم نیم ساعت بعد دیدم صدای در اومد و دیدم لاریسا نیس و بد تر از من جیمین داره دنبال جنی میگرده و از جیمین پرسیدم فهمیدم با هم رفتن.
لاریسا ویو:
بعد از اینک کوک رف تو اتاقش منم گفتم فکر خوبیه برای اینکه فرار کنم بیلیت کانادا رو گرفتم که برم پیش مامان بابام.بعد من رفتم جنی اومد پایین و دنبال من گشت و فهمید رفتم بیرون و از اون جا که من خیلی کله شقم فهمید رفتم فرودگاه و دنبالم اومد و....
پارت 11
_خفه میشی معلوم نیس باهم چه گوهری افشاندید که این شده نتیجش.
٪میش بگید چی شده؟
_عزیزم حامله ای(با لحن تیک دار)
٪(تو شوکه)
×جنی عشقم نمیدونی چقد خوشحالم
لاریسا ویو:
انقد عصبی شدم که بارداره تو افکارم بودم و داشتم پیش خودم میگفتم ک این هنو خودش بچس اگ بچه هم بیاره دیگ هیچی این هنو یه عالمه کار مافیایی داره و اینا.
٪من این بچه رو نمیخوام(اروم طوری که فقط لاریسا بفهمه)
_بایدم نخوای تو هنو بچه ای و یه عالمه کار داری(داد بلن)
×تو این بچه رو نمیخوای؟ قول میدم خودمون با هم بزرگش کنیم و اب تو دلت و دلش تکون نخوره قول میدم لطفا سقطش نکن.
٪ا.. اما
×اما و اگر نداریم.
٪باشه.
پرش زمانی به عمارت جونگ کوک و جیمین.
جونگ کوک ویو:
اومدیمو تو خونه و جیمین با جنی رف تو اتاق منم تو اتاق کارم کار داشتم و لاریسا رو مبل نشسته بود و داشت تلویزیون نگا میکرد من حس میکنم عاشقش شدم اما اینطوری که معلومه به من هیچ حسی نداره و از جنی شنیدم که به عشق باور نداره. اما خب چیکار کنم عاشقش شدم.دیگ رفتم تو اتاقم نیم ساعت بعد دیدم صدای در اومد و دیدم لاریسا نیس و بد تر از من جیمین داره دنبال جنی میگرده و از جیمین پرسیدم فهمیدم با هم رفتن.
لاریسا ویو:
بعد از اینک کوک رف تو اتاقش منم گفتم فکر خوبیه برای اینکه فرار کنم بیلیت کانادا رو گرفتم که برم پیش مامان بابام.بعد من رفتم جنی اومد پایین و دنبال من گشت و فهمید رفتم بیرون و از اون جا که من خیلی کله شقم فهمید رفتم فرودگاه و دنبالم اومد و....
۲.۰k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.