𝑀𝒶𝒻𝒾𝒶 𝑔𝒾𝓇𝓁
𝑀𝒶𝒻𝒾𝒶 𝑔𝒾𝓇𝓁
[Part 2 ]
با لوکا به سمت ماشین حرکت کردیم ، بله بازم مارا شلوغش کرده و لیموزین فرستاده
که با دیدنش اخمام رفت تو هم
[پرش زمانی به قصر مارا ]
[عکسشو رو میزارم ]
وارد قصر شدیم یه قصر خیلی ، خیلی بزرگ . مث همیشه مارا نبود
اجوما با یه برگه به طرفم آمد
اجوما : خانم ، خانم بزرگ این رو برای شما گذاشته
تشکر آرومی کردمو نامه رو باز کردم
نامه:
سلام ارورا ی عزیزم، امشب یه مهمانی مجلل ترتیب دادم ، لباست هم روی تختت گذاشتن ، ساعت ۹ مهمانی شروع میشه دیر نکنی خوشگل مامان . آها راستی فردا ساعت ۱۱ بیا مخفیگاه تا درباره ی نقشه باهم صحبت کنیم از طرف مارا ، مادرت
نامه رو گذاشتم رو میز و رفتم سمت اتاقم
لوکا تا دم در اتاقم باهام امد
[عکس اتاقو گذاشتم ]
ارورا : تو کمکش کردی یه اتاق طبق میلم درس کنه نه؟
لوکا: فقط یه کوچولو کمک کردم
ارورا : باشه دیگه برو میخوام یه ذره استراحت کنم
لوکا : چشم
آروم درو بستم ، این همون اتاقی بور که مادرم بعد از رفتن پدرم منو زندانی کرده بود ، میگفت برای تو پدرت منو ترک کرد . بغض بدی توی گلوم بود ، چشام پر شده بود
ارورا : نه ، نه ، ارورا دیگه همچین اتفاقی نمیوفته ، تو اینبار نمیشکنی
از کنار تختم لیوان ابو پر کردم و سر کشیدم
به سمت حموم رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم ، ساعت ۶ بود ساعت و کوک کردم و تا ساعت ۷و نیم خوابیدم بعدش بلندشدم یه میکاپ قشنگ کردمو یه نگاه به لباسی که مامانم گفته بود بپوشم کردم ، زیبا بود ، خیلی زیبا . یه لباس سفید سیاه بلند .
[عکسشو میزارم]
پوشیدمشو موهای بلند و مشکی به شدت لختمو از بالا بستم ، قشنگ شده بودم .همون لحظه بود که صدای میکروفن بلند شد اون صدای مارا بود . داشت منو معرفی میکرد که لوکا آروم در زد
لوکا : ارورا وقتشه
آروم از در اتاقم بیرون آمدم و از پله ها پایین رفتم ، کل سالن پر از پچ پچ شد . مارا منو به تک تک میزا ها برد به آخرین میز که رسیدم خشکم زد اون ، اون ، خودش بود ، ولی، اینجا؟
☆شرطا ۲۰ لایک ☆
[Part 2 ]
با لوکا به سمت ماشین حرکت کردیم ، بله بازم مارا شلوغش کرده و لیموزین فرستاده
که با دیدنش اخمام رفت تو هم
[پرش زمانی به قصر مارا ]
[عکسشو رو میزارم ]
وارد قصر شدیم یه قصر خیلی ، خیلی بزرگ . مث همیشه مارا نبود
اجوما با یه برگه به طرفم آمد
اجوما : خانم ، خانم بزرگ این رو برای شما گذاشته
تشکر آرومی کردمو نامه رو باز کردم
نامه:
سلام ارورا ی عزیزم، امشب یه مهمانی مجلل ترتیب دادم ، لباست هم روی تختت گذاشتن ، ساعت ۹ مهمانی شروع میشه دیر نکنی خوشگل مامان . آها راستی فردا ساعت ۱۱ بیا مخفیگاه تا درباره ی نقشه باهم صحبت کنیم از طرف مارا ، مادرت
نامه رو گذاشتم رو میز و رفتم سمت اتاقم
لوکا تا دم در اتاقم باهام امد
[عکس اتاقو گذاشتم ]
ارورا : تو کمکش کردی یه اتاق طبق میلم درس کنه نه؟
لوکا: فقط یه کوچولو کمک کردم
ارورا : باشه دیگه برو میخوام یه ذره استراحت کنم
لوکا : چشم
آروم درو بستم ، این همون اتاقی بور که مادرم بعد از رفتن پدرم منو زندانی کرده بود ، میگفت برای تو پدرت منو ترک کرد . بغض بدی توی گلوم بود ، چشام پر شده بود
ارورا : نه ، نه ، ارورا دیگه همچین اتفاقی نمیوفته ، تو اینبار نمیشکنی
از کنار تختم لیوان ابو پر کردم و سر کشیدم
به سمت حموم رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم ، ساعت ۶ بود ساعت و کوک کردم و تا ساعت ۷و نیم خوابیدم بعدش بلندشدم یه میکاپ قشنگ کردمو یه نگاه به لباسی که مامانم گفته بود بپوشم کردم ، زیبا بود ، خیلی زیبا . یه لباس سفید سیاه بلند .
[عکسشو میزارم]
پوشیدمشو موهای بلند و مشکی به شدت لختمو از بالا بستم ، قشنگ شده بودم .همون لحظه بود که صدای میکروفن بلند شد اون صدای مارا بود . داشت منو معرفی میکرد که لوکا آروم در زد
لوکا : ارورا وقتشه
آروم از در اتاقم بیرون آمدم و از پله ها پایین رفتم ، کل سالن پر از پچ پچ شد . مارا منو به تک تک میزا ها برد به آخرین میز که رسیدم خشکم زد اون ، اون ، خودش بود ، ولی، اینجا؟
☆شرطا ۲۰ لایک ☆
۷.۷k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.