تکپارتی
وقتی تصادف میکنی و چند بازم قلبت وایمیسه
(نامجون)
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم...نامی خیلی کیوت خوابش برده خودایاا ....کسی هم از بیمارستان زنگ نزده(ا.ت دکتره) برم صبحونه درست کنم....
بعد صبحونه
نامی:ا.تی... ببینم کاری که نداری امروز؟؟
ا.ت:راستش نه فک کنم البته...
نامی:میخاستم امروزو باهم بگذرونیم 🙂
ا.ت:*با خوشحالی*البته بیبی بوی
زینگ زینگ(زنگ گوشی ا.ت🫤)
نامی:کیه ؟
ا.ت:هیییی از بیمارستانه یعنی باز چه اتفاقی افتاده؟؟
+الو...بله پرستار یانگ
_خانم پارک...تو بیمارستان یه مورد اورژانسی داریم...لطفا سریع خودتونو برسونید...
+اهوم باشه...
(پایان تماس)
نامی:چیشده ا.تی؟
ا.ت:هیچی تو بیمارستان یه مریض اورژانسی آوردن باید برم چاگیا...قول میدم زود برگردم باشه؟؟
نامی:باش برو ولی زود برگردیااا*لبخند ملیح
ا.ت:چالگا *بوس هوایی
...
ویو ا.ت
تو راه بیمارستان بودم چون تو راه پرستار یانگ چند بار زنگ زد و گفت خیلی سریع خودتو برسون سرعتم کمکم داشت به غیر مجاز میرسید دوباره چراغ قرمزو رد کردم...
.
.
یهو یه کامیون جلوم ظاهر شد چراغاش افتاد تو چشم و نتونستم جلومو ببینم و فرمونو چرخوندم....
ویو راوی
ا.ت افتاد به یه جایی مثل دَره ولی دره نبود کم عمق و ارتفاع تر بود...
کلی آدم سر ا.ت جمع شدن و بلخره آمبولانس اومد و ا.تو برد بیمارستان...
.
.
تو آمبولانس قلب ا.ت یه بار وایساد...ولی پرستاران تو ماشین با سی پی آر ا.تو نزاشتن قلبش واس همیشه وایسه....
به نامجونم زنگ زدن (از گوشیش شماره نامی رو پیدا کردن)
پرستار:الو...آقای کیم؟؟
نامی:الو...بله خودمم چیزی شده؟؟
پرستار:آقای کیم خانم پارک ا.ت تصادف کردن لطفا بیاید بیمارستان..............*
نامی ویو
وقتی گف ا.ت تصادف کرده...انگار یه سطل آب یخ ریختن سرم...
زود رفتم سمت ماشین و به بیمارستان.......*رفتم
چند مین بعد
نامی ویو
رسیدم دیدم ا.تو بردن اتاق عمل..
نامی:نه نه نمیشههه یعنی چیییی اخههه *گریه
ویو راوی
دوساعت بعد عمل تموم شد و ا.ت و آوردن به بخش مراقبت های ویژه
ولی تو بخش هم یبار دیگ قلبش وایساد(نجاتش دادن) که باعث شد نامی از خود بی خود بشه...
(اعضا اومدن تا آرومش کنن)
نامی اجازه گرف از دکتر ا.ت تا ۵ دقیقه ببینتش
نامی ویو
رفتم اتاقی که ا.ت توش بود
رفتم دستشو گرفتم
نامی:چرا باید الان اینجا باشی....مگه نگفتی زود کاراتو انجام میدی بیای که باهم باشیم؟؟چرا مراقب خودت نبودی؟؟؟*گریه
(ا.ت بیهوشه)
یهو صدای دستگاه اومد دستگاهی که به قلب ا.ت وصل بود...
دکترا بزور نامی رو بردن بیرون...تا قلب ا.تو اِحیا کنن(درست نوشتم؟)
نامی اون بیرون پشت شیشه اتاق داغون شده بود...
ا.ت هم که با مرگ داشت دست و پنجه نرم میکرد...
این بار دیگه آخرش بود اینبار هم دکترا موفق شدن نزارن ا.ت بمیره...
نامجون هم نمیدونست خوشحال بشه یا ناراحت گریه ای از سر خوشحالی کرد که اِ.تِش ترکش نکرد...
.
.
.
چند ماه بعد که ا.ت خوب شد ،خوشحال و شاد با عشقش به بقیه زندگیشون به خوبی ادامه دادن...
سلاممممم بعد قرن ها برگشتم اینم از این حالا ....👇🏻
شرط ها برای بقیه اعضا
۲۵ لایک
۱۰ کامنت
نظرتونو بگید
💕🫧💕🫧💕🫧💕🫧💕🫧💕🫧💕🫧
(نامجون)
ا.ت ویو
از خواب بیدار شدم...نامی خیلی کیوت خوابش برده خودایاا ....کسی هم از بیمارستان زنگ نزده(ا.ت دکتره) برم صبحونه درست کنم....
بعد صبحونه
نامی:ا.تی... ببینم کاری که نداری امروز؟؟
ا.ت:راستش نه فک کنم البته...
نامی:میخاستم امروزو باهم بگذرونیم 🙂
ا.ت:*با خوشحالی*البته بیبی بوی
زینگ زینگ(زنگ گوشی ا.ت🫤)
نامی:کیه ؟
ا.ت:هیییی از بیمارستانه یعنی باز چه اتفاقی افتاده؟؟
+الو...بله پرستار یانگ
_خانم پارک...تو بیمارستان یه مورد اورژانسی داریم...لطفا سریع خودتونو برسونید...
+اهوم باشه...
(پایان تماس)
نامی:چیشده ا.تی؟
ا.ت:هیچی تو بیمارستان یه مریض اورژانسی آوردن باید برم چاگیا...قول میدم زود برگردم باشه؟؟
نامی:باش برو ولی زود برگردیااا*لبخند ملیح
ا.ت:چالگا *بوس هوایی
...
ویو ا.ت
تو راه بیمارستان بودم چون تو راه پرستار یانگ چند بار زنگ زد و گفت خیلی سریع خودتو برسون سرعتم کمکم داشت به غیر مجاز میرسید دوباره چراغ قرمزو رد کردم...
.
.
یهو یه کامیون جلوم ظاهر شد چراغاش افتاد تو چشم و نتونستم جلومو ببینم و فرمونو چرخوندم....
ویو راوی
ا.ت افتاد به یه جایی مثل دَره ولی دره نبود کم عمق و ارتفاع تر بود...
کلی آدم سر ا.ت جمع شدن و بلخره آمبولانس اومد و ا.تو برد بیمارستان...
.
.
تو آمبولانس قلب ا.ت یه بار وایساد...ولی پرستاران تو ماشین با سی پی آر ا.تو نزاشتن قلبش واس همیشه وایسه....
به نامجونم زنگ زدن (از گوشیش شماره نامی رو پیدا کردن)
پرستار:الو...آقای کیم؟؟
نامی:الو...بله خودمم چیزی شده؟؟
پرستار:آقای کیم خانم پارک ا.ت تصادف کردن لطفا بیاید بیمارستان..............*
نامی ویو
وقتی گف ا.ت تصادف کرده...انگار یه سطل آب یخ ریختن سرم...
زود رفتم سمت ماشین و به بیمارستان.......*رفتم
چند مین بعد
نامی ویو
رسیدم دیدم ا.تو بردن اتاق عمل..
نامی:نه نه نمیشههه یعنی چیییی اخههه *گریه
ویو راوی
دوساعت بعد عمل تموم شد و ا.ت و آوردن به بخش مراقبت های ویژه
ولی تو بخش هم یبار دیگ قلبش وایساد(نجاتش دادن) که باعث شد نامی از خود بی خود بشه...
(اعضا اومدن تا آرومش کنن)
نامی اجازه گرف از دکتر ا.ت تا ۵ دقیقه ببینتش
نامی ویو
رفتم اتاقی که ا.ت توش بود
رفتم دستشو گرفتم
نامی:چرا باید الان اینجا باشی....مگه نگفتی زود کاراتو انجام میدی بیای که باهم باشیم؟؟چرا مراقب خودت نبودی؟؟؟*گریه
(ا.ت بیهوشه)
یهو صدای دستگاه اومد دستگاهی که به قلب ا.ت وصل بود...
دکترا بزور نامی رو بردن بیرون...تا قلب ا.تو اِحیا کنن(درست نوشتم؟)
نامی اون بیرون پشت شیشه اتاق داغون شده بود...
ا.ت هم که با مرگ داشت دست و پنجه نرم میکرد...
این بار دیگه آخرش بود اینبار هم دکترا موفق شدن نزارن ا.ت بمیره...
نامجون هم نمیدونست خوشحال بشه یا ناراحت گریه ای از سر خوشحالی کرد که اِ.تِش ترکش نکرد...
.
.
.
چند ماه بعد که ا.ت خوب شد ،خوشحال و شاد با عشقش به بقیه زندگیشون به خوبی ادامه دادن...
سلاممممم بعد قرن ها برگشتم اینم از این حالا ....👇🏻
شرط ها برای بقیه اعضا
۲۵ لایک
۱۰ کامنت
نظرتونو بگید
💕🫧💕🫧💕🫧💕🫧💕🫧💕🫧💕🫧
۲.۹k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.