وقتی که نمیدانم کجایی نگرانت هستم

.
وقتی که نمی‌دانم کجایی، نگرانت هستم
وقتی که می‌دانم کجایی، نگران‌تر
وقتی که می‌دانم در آغوش محبوبت افتاده‌ای
و من جز سکسکه
جز سکسکه کاری نمی‌توانم بکنم
باید به تو فکر کنم و بترسم
بترسم که مبادا از آغوش محبوبت
به سیاهچاله پرتاب شوی
بترسم و سکسکه‌ام قطع شود

همیشه نگرانت هستم
زیرا که تو شکل مخصوصی داری
اولا به تنهایی با این همه تنهایی کنار می‌آیی
دوم اینکه در کنار هر که هستی
گوشه‌هایی از او را به گوشه‌های دیگرش معرفی میکنی
سوم این که تو
به اندازه‌ی کسانی که دوستت دارند، تنهایی!
دوستت داشته باشم که تنهاترت کنم؟
گاهی فکر می‌کنم تو
مخصوصا به خودت شکل مخصوصی گرفته‌ای
و دوست داری به اندازه‌ی یک لوزی
که کودکی آن را کشیده است
تنها باشی.

#حسن_آذری
دیدگاه ها (۱)

با خیالش خاطرم، عیشی نهانی می‌کند... #سلمان_‌ساوجی

من از دور دست ها آمده ام، از مزارع گندم، از کرت های جاری، و ...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

فاصله ای برای زنده ماندن جیمین روی زانوهایش جلوی من ماند، مث...

چند پارتی(جونگ کوک/ات)part3

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط