چانبک کیوت بود•~•
چانیول: یه احساس عجیبی دارم
جونگین: یه حسی مث دلتنگی؟
چانیول: اااه آره
جونگین: یه جوری که انگار نمیتونی نفس بکشی؟
چانیول: خدای من خودشه-
جونگین: انگار که یه حجم عمیقی از حس منفی یهو بهت وارد شده باشه؟؟
چانیول: خدای من تو اینا رو از کجا میدونی؟؟
جونگین: خب-
جونگین*به ساعت مچیش نگاه میکنه* : از اونجایی که سر هم یک دقیقه و بیست و دو ثانیه بیشتر نیست که بک هیونگ رفته از سوپر مارکت سر خیابون خرید کنه-
چانیول: اوه نه چ..چیزه میدونی...
جونگین: یه حسی مث دلتنگی؟
چانیول: اااه آره
جونگین: یه جوری که انگار نمیتونی نفس بکشی؟
چانیول: خدای من خودشه-
جونگین: انگار که یه حجم عمیقی از حس منفی یهو بهت وارد شده باشه؟؟
چانیول: خدای من تو اینا رو از کجا میدونی؟؟
جونگین: خب-
جونگین*به ساعت مچیش نگاه میکنه* : از اونجایی که سر هم یک دقیقه و بیست و دو ثانیه بیشتر نیست که بک هیونگ رفته از سوپر مارکت سر خیابون خرید کنه-
چانیول: اوه نه چ..چیزه میدونی...
۳.۴k
۲۲ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.