Part No escape

Part 7 — No escape

شب یکشنبه رسید. فلیکس که خودشو برای امشب آماده کرده بود، یه ژاکت مشکی پوشید. تو این چند روز سعی کرده بود خودش رو قانع کنه که این فقط یه بازیه، یه شانسه برای پول درآوردن، یا شاید... مردن.

تو آینه یه نگاه به خودش انداخت. نفسشو آهسته بیرون داد و زیر لب زمزمه کرد:
"فلیکس — من که چیزی برای از دست دادن ندارم. پس چرا که نه؟"

ساعت ۱۰:۳۰ از هتل بیرون زد و راهی آدرسی شد که بهش داده بودن. هوای شب سرد بود، ولی حس هیجان و استرس باعث شده بود گرمای عجیبی تو بدنش حس کنه. بیست دقیقه بعد رسید به مقصد. یه خیابون خلوت کنار پل پانیو، چراغ‌های خیابون کم‌نورتر از همیشه به نظر می‌رسیدن، انگار خودشونم فهمیده بودن اینجا قرار نیست چیز خوبی اتفاق بیفته.

ده دقیقه‌ای گذشت و هنوز خبری از ون نبود. فلیکس با بی‌حوصلگی دستاشو تو جیبش فرو برد که یه نور از پشت سرش توجهشو جلب کرد. سرشو برگردوند، چشماشو تنگ کرد. ون آروم نزدیک شد و درست جلوی پاش ترمز گرفت.

شیشه‌ی جلو پایین اومد. یه مرد با ماسک دایره‌ای و لباس صورتی پشت فرمون نشسته بود. چیزی که باعث شد نفس فلیکس بند بیاد، سکوت سنگین و حضور عجیب اون آدم بود.

"آقای لی یونگ بوک؟"

صداش خفه بود، انگار از یه بلندگو پخش می‌شد. فلیکس یه لحظه تردید کرد، ولی سریع به خودش اومد و گفت:

"فلیکس — بله، خودمم."

"رمز عبور؟"

فلیکس یه مکث کوتاه کرد، بعد زمزمه کرد:
"فلیکس — چراغ سبز، چراغ قرمز."

مرد ماسک‌دار بدون اینکه چیزی بگه، دکمه‌ای رو زد و در عقب ون باز شد. فلیکس یه نفس عمیق کشید، قدم جلو گذاشت و سوار شد.

داخل ون چند نفر دیگه بودن، اما همه‌شون سرشون افتاده بود و بی‌حرکت بودن. فلیکس ابروشو بالا انداخت، حس عجیبی داشت. انگار چیزی درست نبود. ولی قبل از اینکه بتونه بیشتر فکر کنه، یه بوی تند و گیج‌کننده تو دماغش پیچید. چشماش شروع کرد به سنگین شدن. سعی کرد نفس عمیقی بکشه، اما بدنش دیگه ازش فرمان نمی‌گرفت.

همه چیز داشت تار می‌شد... تا اینکه دیگه چیزی ندید.


#استری_کیدز #بنگ‌چان #لینو #چانگبین #هیونجین #هان #فلیکس #سونگمین #جونگین
دیدگاه ها (۰)

Part 8 — No Escapeفلیکس با یه موسیقی آروم و کلاسیک، پلکاشو آ...

Part 6 — No Escapeفلیکس رو تخت هتل ولو شده بود، ساعدش رو پیش...

Part 5 — No escapeفلیکس ناخودآگاه یه لبخند زد."فلیکس — دیدی؟...

Part 1 — No Escapeسیگار بین دو انگشتش دود می‌شد. نوکش سرخ بو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط