درد هجوم یک اتفاق خودش را میپیچاند به پهلوهایم
دردِ هجوم یک اتفاق خودش را میپیچاند به پهلوهایم .
نمی خواهم بترسم ،
نمی خواهم گریه کنم ؛
ولی نبودنت عجیب سوراخ میکند تقویم روزهایِ بودنم را .
هنوز هم نمیخواهم گریه کنم .
اتفاق که میخواهد بیفتد ،
اختیارِ اشک و چشم و دل و شب و فریاد از دست می رود .
تو از دست رفته ای ،
من از دست میروم
نمی خواهم بترسم ،
نمی خواهم گریه کنم ؛
ولی نبودنت عجیب سوراخ میکند تقویم روزهایِ بودنم را .
هنوز هم نمیخواهم گریه کنم .
اتفاق که میخواهد بیفتد ،
اختیارِ اشک و چشم و دل و شب و فریاد از دست می رود .
تو از دست رفته ای ،
من از دست میروم
- ۲۷۰
- ۱۴ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط