من ماندم و تقویمِ تاریکم ،
من ماندم و تقویمِ تاریکم ،
آینده ای منحوس و تکراری ،
جسمی گرفتارِ خود آزاری ،
در پوششی از دیگر آزاری ،
تاریخِ از پلکِ تو افتادن ،
دست خدا دادم تمامت را ،
مَن ها تلف کردند عمرت را ،
از خود گرفتی انتقامت را ،
من میشناسم بوی موهاتو ،
من مسخ این جو گندمی بودم ،
بازم بگو خانم فرمانده ،
من قتل عام چندمی بودم ،
من قول دادم تویِ این وحشت ،
هم سنگرِ بازَندگی باشم ،
تو گیر و دارِ دار و درگیری ،
روی تمیز زندگی باشم ،
دنیای بعدی روبروی تو ،
می جنگم و بازم گلاویزم ،
عقلم به من، قلبم گرفتارِ ،
تاریخِ روز آشنایی بود ،
همیشه در من بین عقل و قلب ،
انگیزه ی زور آزمایی بود ،
در زیر و روی نبضِ بودن ها ،
من خط صاف ممتدی بودم ،
با تو تمامِ قرعه ها خوبند ،
با تو عزیزِ مرغِ آمینم ،
از چشم تو دنیای تُنگم را ،
همسنگِ اقیانوس می بینم ...
.
.
.
از چشم تو دنیای تنگم را ،
همسنگ اقیانوس می بینم ...
#علیرضاآذر
آینده ای منحوس و تکراری ،
جسمی گرفتارِ خود آزاری ،
در پوششی از دیگر آزاری ،
تاریخِ از پلکِ تو افتادن ،
دست خدا دادم تمامت را ،
مَن ها تلف کردند عمرت را ،
از خود گرفتی انتقامت را ،
من میشناسم بوی موهاتو ،
من مسخ این جو گندمی بودم ،
بازم بگو خانم فرمانده ،
من قتل عام چندمی بودم ،
من قول دادم تویِ این وحشت ،
هم سنگرِ بازَندگی باشم ،
تو گیر و دارِ دار و درگیری ،
روی تمیز زندگی باشم ،
دنیای بعدی روبروی تو ،
می جنگم و بازم گلاویزم ،
عقلم به من، قلبم گرفتارِ ،
تاریخِ روز آشنایی بود ،
همیشه در من بین عقل و قلب ،
انگیزه ی زور آزمایی بود ،
در زیر و روی نبضِ بودن ها ،
من خط صاف ممتدی بودم ،
با تو تمامِ قرعه ها خوبند ،
با تو عزیزِ مرغِ آمینم ،
از چشم تو دنیای تُنگم را ،
همسنگِ اقیانوس می بینم ...
.
.
.
از چشم تو دنیای تنگم را ،
همسنگ اقیانوس می بینم ...
#علیرضاآذر
۱.۳k
۰۱ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.